نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

ویژه رمان شکار زاویر | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون درباره رمان؟

  • متوسط

    رای 0 0.0%
  • ضعیف

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • یوریا

    رای 0 0.0%
  • گراوول

    رای 0 0.0%
  • وولتار

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    7

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
770
پسندها
4,309
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #121
مایریا نگاهش را از زاویر نمی‌گرفت. او نمی‌توانست اجازه دهد که کسی به خطرناکی زاویر در آکادمی بماند. این سطح از قدرت پوچ برای یک ترم اولی ترس و واهمه را به دل تمام جادوگران می‌انداخت. به طور کلی قدرت وحشیانه‌ی زاویر بیش از حد خطرناک بود. مایریا موهای سیاه بلندش را کمی عقب راند و با اعتماد به نفس گفت:
- تو باید از این آکادمی اخراج بشی! مطمئناً کاری می‌کنم که دیگه نتونی پات رو تو این آکادمی بذاری!
الایجه با کمی فاصله نظاره‌گر ماجرا بود. به وضوح می‌دید که زاویر با خشم درون خودش مقابله می‌کند و لب‌هایش را روی هم می‌فشارد. دست زاویر آنقدر چوبدستی را فشرده بود که به سفیدی محض می‌گرایید. لبه‌ی پلک‌هایش سرخ شده بود و نفس‌های عمیق و لرزانی می‌کشید.
الایجه دست به سینه شد. اول کارآموزان دیگر بودند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
770
پسندها
4,309
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #122
زاویر به سختی توانست نگاهش را از یوریا بردارد. دستش هنوز چوبدستی را محکم گرفته بود، اما حالا انگار وزنی سنگین‌تر از آنچه تصور می‌کرد، روی شانه‌هایش قرار داشت. او باید از این موقعیت استفاده می‌کرد، باید از این نمایش برای پیش بردن نقشه‌اش بهره می‌برد. اما قلبش؟ قلبش برای لحظه‌ای از او فرمان نمی‌برد.
حسی که در او شعله‌ور شده بود، زاویر را عذاب می‌داد. گویی بخشی از او می‌خواست باور کند که یوریا فقط یک دشمن نیست. بخشی که می‌خواست این نمایش نقاب‌دار را فراموش کند، اگر حتی برای یک لحظه کوتاه. اما این افکار، این تردید، خیانتی بود به خون خانواده‌اش. خیانتی که هرگز نمی‌توانست بپذیرد.
مایریا عامدانه نام اسقف بازپرسان ملحد را به میان آورده بود تا یوریا را وادار به عقب‌نشینی کند. یوریا ابروان باریکش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
770
پسندها
4,309
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #123
مایریا با دیدن بقیه هنوز اعتقاد داشت که رأی اکثریت با اوست. نفس خشمگینش را بیرون داد:
- زاویر فوستر از این کلاس و آکادمی اخراج می‌شه و اگه بخواید بیشتر از این مقاومت کنید ممکنه که پای بازپرس‌های ملحد به آکادمی باز بشه. مطمئناً هیچ‌کس نمی‌خواد خشم الهه ایلوما رو برای یه کاربر جادوی تاریک به خودش بخره!
الایجه از اینکه دیده بود یوریا زودتر از او به حقیقت تهمت‌های مایریا پی برده است، ناراحت بود. کمی کف سرش را خاراند. حق با یوریا بود. الایجه نیز بوی خودخواهی را از سخنان مایریا حس می‌کرد. با سرعتی که زاویر در یادگیری جادو داشت بعید نبود که سریع‌تر از سن رایج جادوگران به مدارج بالاتر دست پیدا کند.
حال اگر زاویر را از آکادمی بیرون می‌انداختند. خیالشان راحت می‌شد چون زاویر پشتوانه‌ای برای ورود به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
770
پسندها
4,309
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #124
لبان زاویر به پوزخندی تحریک‌آمیز پیچ خورد. تحقیرآمیز به مایریا خیره شد:
- پروفسور ریلن! اگر اجازه بدید، پیشنهادی دارم.
مایریا که هنوز چوبدستی‌اش را در دست داشت، با چشمانی پر از تحقیر به او نگاه کرد:
- قبل از اینکه برای همیشه بری بهت لطف می‌کنم و صدات رو می‌شنوم!
زاویر دستش را آهسته از میان دستان یوریا بیرون کشید. قدمی جلوتر گذاشت و با صدایی آرام اما قاطع ادامه داد:
- حاضری با من یه شرط ببندی؟!
مایریا با کنجکاوی ابرویی بالا انداخت:
- ادامه بده.
به نظرش زاویر تنها خودش را مضحکه می‌کرد. زاویر با نگاهی پر از تحقیر به او خیره شد:
- من کاری می‌کنم که هر چهار نفرمون بدون کمک کسی توی امتحان کنترل جادو بالاترین نمرات رو داشته باشیم و اگه شاگردای عزیزتون(!) نمرات بالاتری گرفتن، خودمون چهار نفر با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
770
پسندها
4,309
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #125
با رسیدن به یک فضای سبز کوچک در میان ساختمان‌ها عاقبت زاویر، دست یوریا را رها کرد و زیر سایه‌‌ی درختی ایستاد. الایجه دست به سینه و با نگاهی طلبکارانه خیره به زاویر مانده بود:
- چرا همیشه دردسر درست می‌کنی؟
گراوول نیشخندی بر لب داشت. برای زاویر ابرو بالا انداخت:
- کدوم دردسر؟ تن خود مایریا می‌خارید!
یوریا هم سردرگم خیره به پسرها مانده بود. الایجه صورتش را مالید. دور خودش یک دور چرخید. اگر گزارش دسته گل‌هایش به پدرش می‌رسید چه؟ اگر باعث می‌شد حیثیت خاندانش لجن‌مال شود چه؟ زاویر نگاهی به آن جمع کوچک کرد.
عینک نیم‌قابش را بالاتر داد و از پشت پناه آن هر سه نفر را بررسی کرد و آهی کشید. اصلاً چگونه وضع او به این فلاکت کشید؟ او تنها می‌خواست دهان دیگر شاگردان را ببندد که همه چیز بهم ریخت. چشمانش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
770
پسندها
4,309
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #126
زاویر آهی سر داد. الایجه واقعا یک درد در گردنش بود! نگاهش را چرخاند:
- مدیر بیشتر از بقیه به من داره سخت می‌گیره! چرا باورت نمی‌شه که مجبورم از موقعی که چشامو باز کنم تا آخر وقت باید عین یه سگ بدوئم؟!
الایجه به صورت تصنعی سرش را به علامت تأیید تکان داد:
- آره! تو راست می‌گی!
زاویر پوفی کشید:
- به هر حال، تنها راهی که داریم همکاریه! من بهتون کنترل جادو و درک عمیق طلسم‌ها رو یاد می‌دم، اما وقتی پای مبارزه با سلاح وسط میاد، نیاز داریم که الایجه هم وارد عمل بشه.
ناخودآگاه سر یوریا و گراوول از روی زاویر به روی الایجه چرخید. الایجه کمی عصبی به گراوول و یوریا نگاه کرد. زیاد طول نکشید که در برابر نگاه‌های یوریا و گراوول کم آورد:
- خب بابا! منم کمک می‌کنم.
زاویر عینک نیم قاب فریم نقره را کمی بالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
770
پسندها
4,309
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #127
با آوردن اسم مدیر گراوول به لرزه افتاد. او چند روز قبل شاهد این بود که یکی از همنوعانش یک درخت داخل محوطه برج بلود وایلد را از جا کنده بود. چند ساعت بیشتر طول نکشید که مدیر آن اورک بدبخت را با دست و پای شکسته درون محوطه تا گردن دفن کرده بود. هیچ کس حق نداشت تا فردای آن روز به آن اورک بیچاره نزدیک شود. بدن گراوول برای لحظه‌ای لرزید و ابروانش را بالا داد:
- برای خریدن سیبل و هماهنگی اعتبار تو دردسر میوفتیم چون سیبل یه وسیله مصرفیه.
یوریا دستش را بالا برد:
- من می‌تونم با جادوی گیاهم سیبل رو درست کنم!
گراوول برای یوریا دست زد:
- خانم ال لیمیس! ما رو از یه دردسر بزرگ نجات دادید!
یوریا با خجالت گونه‌ی صورتی‌اش را خاراند:
- من که کاری نکردم!
زاویر دستانش را به هم زد:
- یه ربع بیشتر به تموم شدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 2)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا