• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم فانتزی رمان ولادور: شکوفه‌های خونین برف | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون درباره رمان؟

  • متوسط

    رای 0 0.0%
  • ضعیف

    رای 0 0.0%
  • شخصیت مورد علاقه‌تون؟

    رای 0 0.0%
  • یوریا

    رای 0 0.0%
  • گراوول

    رای 0 0.0%
  • وولتار

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    10

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,011
پسندها
5,801
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #171
زاویر با آهی سنگین درب سیاه و سنگین اتاقش را بست. صدای بسته شدن در مانند کوبش یک ناقوس مرگ در فضای خوابگاه پیچید. هوای نیمه‌سرد اتاق به استقبالش آمد؛ بوی شمع‌های خاموش‌شده، معجون‌های نیمه‌کارۀ روی میز و کتاب‌های قدیمی با جلد چرمی، ترکیبی عجیب از مرگ و جادو را در فضا می‌پراکند.
از وقتی که گروه دارک اسکال در نبرد قبیله‌ای پیروز شده بود، بعد از مسابقه تمام برج از این رو به آن رو شده بود. دیگر خبری از راهروهای هولناک و تارعنکبوت‌های ضخیم چندین ساله‌ی خاک گرفته نبود. خوابگاه به گونه‌ای سریع عوض شده بود که قابل قیاس با آن خرابه‌ی قبل نبود. خب این برای زاویر و افراد آن خوابگاه بد نبود. اما باید سعیشان را می‌کردند که همچنان خوابگاه را در اوج نگه دارند و گرنه با افت کارایی کارآموزان، سطح کیفیت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
1,011
پسندها
5,801
امتیازها
23,673
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #172
این تنها یک راه‌حل موقت برای او بود. از وقتی که تمرینات کنترل مانای آستارث را شروع کرده بود، به مرور زمان می‌توانست جریان مانا را به خوبی در بدنش حس کند. می‌توانست ببیند که رگ‌های جادوی بدنش نازک شده‌اند و هر لحظه ممکن است بدنش در اثر ازدیاد جادو بشکند و زندگی‌اش را به اتمام برساند.
تنها کاری که می‌توانست برای طول عمرش انجام بدهد، رها سازی بی‌هدف جادو، ذخیره سازی آنها در کریستال‌های خالی و یا تمرینات سنگین پیچیده‌ی طلسمات مختلف بود. او مانند بقیه نبود که برای رضایت و پیشرفت خودشان جادو را می‌آموختند. او مجبور بود چون می‌خواست زنده بماند.
آهی کشید و چوبدستی را درون صندوقچه انداخت. درب صندوق را قفل کرد و مشغول پر کردن کریستال‌های خالی شد. دیری نپایید تا تمام کریستال‌ها پر شدند. با این‌حال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا