مشاعره مشاعره‌ی واژه نما

[m.sina]

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینه بخت غبار آگینی

« شهریار»

با کلمه *طالع*

طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف

طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من
گر چه سخن همی برد قصهٔ من به هر طرف

حافظ

مهتاب لطفا

 

[Tahmine Arjmand]

طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف

طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من
گر چه سخن همی برد قصهٔ من به هر طرف

حافظ

مهتاب لطفا

روی نگار در نظرم جلوه می ‌نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می ‌زدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب می ‌زدم
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بی ‌خواب می ‌زدم

حافظ

کلمه:
«نقش خیال»

 

[m.sina]

روی نگار در نظرم جلوه می ‌نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می ‌زدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب می ‌زدم
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بی ‌خواب می ‌زدم

حافظ

کلمه:
«نقش خیال»

تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست

آن جا که وصال دوستانست
والله که میان خانه صحراست

مولانا

ارزو لطفا

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینه بخت غبار آگینی

« شهریار»

با کلمه *طالع*

زاهد برو که طالع اگر طالع من است جامم به دست باشد و زلف نگار هم
ما عیب کس به مستی و رندی نمی‌کنیم لعل بتان خوش است و می خوشگوار
همای دل بشارتی دهمت محتسب نماندو از می جهان پر است و بت میگسار هم

لطفا با پریشان

 

[m.sina]

زاهد برو که طالع اگر طالع من است جامم به دست باشد و زلف نگار هم
ما عیب کس به مستی و رندی نمی‌کنیم لعل بتان خوش است و می خوشگوار
همای دل بشارتی دهمت محتسب نماندو از می جهان پر است و بت میگسار هم

لطفا با پریشان

پریشان کن سر زلف سیاهت شانه‌اش بامن

سیه زنجیر گیسو باز کن دیوانه‌ اش با من

دلارام لطفا

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

پریشان کن سر زلف سیاهت شانه‌اش بامن

سیه زنجیر گیسو باز کن دیوانه‌ اش با من

دلارام لطفا

ای دلآرام خدا در جان من
لحظه های بودنت،سودای من
ای درون سینه ام ،غوغای تو
مانده در رویای من، دنیای تو
بی تو ماندم در سرای بی کسان
ای دل بی تاب من، فردای تو
...

دیدار لطفا