- ارسالیها
- 436
- پسندها
- 6,032
- امتیازها
- 21,413
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #151
-اون راپرتمو داد و گفت من تارا رو بردم.
دستی بر روی پایش کشید. پای که همان روز زیر دست هیراد شلاق خوردهبود. اسب مسابقه را تازاندن آن هم با سواری نا بلد برای هیراد گناه کبیره مینمود.
-اون شب تب کردم و کف پام از بودن توی آب عفونت کردو کارم به بیمارستان کشید.
پسرک خوب به یاد داشت خان بابا بعد از فهمیدن ماجرا خود را از تهران به سنندج رسانده بود و چه که بر سر هیرش نیاورد. انگشت به سمت فراز کشید.
-حتی یک لحظه هم به خودتون نگفتین یه دختر به خاطر خبط ما این بلا به سرش اومده!
مشت بر سینه فراز کوبید.
-من حتی تو قهر ها هم هوای شما رو داشتم اما شما چی؟
آنها هم داشتند! هیراد را تنهایی در راه مدرسه گیر آوردند و تا غروب بر درخت گردو بر عکس آویزان نگهاش داشتند، تا دیگر راپرت کسی را...
دستی بر روی پایش کشید. پای که همان روز زیر دست هیراد شلاق خوردهبود. اسب مسابقه را تازاندن آن هم با سواری نا بلد برای هیراد گناه کبیره مینمود.
-اون شب تب کردم و کف پام از بودن توی آب عفونت کردو کارم به بیمارستان کشید.
پسرک خوب به یاد داشت خان بابا بعد از فهمیدن ماجرا خود را از تهران به سنندج رسانده بود و چه که بر سر هیرش نیاورد. انگشت به سمت فراز کشید.
-حتی یک لحظه هم به خودتون نگفتین یه دختر به خاطر خبط ما این بلا به سرش اومده!
مشت بر سینه فراز کوبید.
-من حتی تو قهر ها هم هوای شما رو داشتم اما شما چی؟
آنها هم داشتند! هیراد را تنهایی در راه مدرسه گیر آوردند و تا غروب بر درخت گردو بر عکس آویزان نگهاش داشتند، تا دیگر راپرت کسی را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.