• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم جنایی رمان کارناوال سرخ و سیاه | فاطمه غفوری نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Ftm.gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 197
  • بازدیدها 5,266
  • کاربران تگ شده هیچ

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
617
پسندها
2,315
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #191
دیگر تحمل نداشت، با بغل کردن او فقط یک قدم فاصله داشت که متاسفانه همان لحظه دوباره صدای سوت بلند شد و او با لبخند گفت:
- من باید برم! بعدا می‌بینمتون آقای فاستر.
و سپس سمت زمین فوتبال دوید درحالی که نگاه مایک تا آخرین لحظه از او جدا نشد‌.
این‌بار با قلبی تپنده از خوشحالی وارد ساختمان مدرسه شد، از اعماق همان قلب تپنده آرزو می‌کرد حرف جسی راست باشد. با قدم‌های بلند سمت اتاق استلا رفت؛ درحالی که او پشت میزش نشسته بود و نگاهش به عکس جنازه ویکتور دوخته شده بود. او مانند استفانی نمی‌دانست که این مرد مقصر مرگ مادرش است و قصد مرگ کاترین را داشته برای همین یا یک چشم لبریز از اشک به عکس خیره شده بود.
از او فقط بابت زخم زبان‌هایش متنفر بود برای همین هم چشم دیگرش با نفرت به عکس خیره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
617
پسندها
2,315
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #192
***
چهل و شش

روی مبل نشسته و استلا هنوز در آغوشش بود، یک دستش را مدام درون موهای او فرو می‌کرد و دست دیگرش را دور کمرش حلقه کرده بود.
- تو مگه کلاس نداری؟!
نگاهی به ساعت مچی‌اش انداخت و پاسخ داد:
- هنوز نیم ساعت مونده.
حالا با خیال راحت به نوازش دستان او تمرکز کرد و پرسید:
- آمریکا بدون من خوش گذشت؟
این سوال‌های پی‌درپی از سیاتل نشان می‌داد از این‌که بدون او رفته بسیار ابراز ناراحتی می‌کند اما نمی‌خواهد مستقیم این ابراز ناراحتی را به زبان بیاورد؛ انتظار داشت مایک خودش بفهمد و به خواسته‌اش هم رسید.
- عزیزم! چی باعث شد فکر کنی سفری که به جای تو آرتور هم‌سفر شده خوش می‌گذره؟!
استلا با خنده ریزش نشان داد که از این پاسخ لذت برده و شاید هم ناراحتی‌اش به اتمام رسیده.
- خب حالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
617
پسندها
2,315
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #193
***
چهل و هفت

نزدیک ظهر بود که بالاخره تابلوی نقشه‌های جدیدش ساخته شد. دور تا دورش پر شده بود از روزنامه‌های ساختگی که تیترشان خبر قتل بود، خبر قتل استاین‌هایی که تا کنون رز توانسته بود پیدایشان کند و به لیست قتل اضافه شوند‌. در مرکزش هم عکس تار صورت یک انسان بود که رویش علامت سوال کشیده شده بود.
درحالی که به میز تکیه داده بود و سیگار می‌کشید نگاهش به مرکز تابلو خیره شده بود.
- اون شخص قراره کی باشه؟
بدون این‌که تغییری در حالت چهره و بدنش به وجود بیاورد به سوال استفانی پاسخ داد:
- یک آدم خطرناک که قراره برای مرگش بیشترین وقت و انرژی‌مون رو صرف کنیم. مقتولی که من رو یاد زره‌پوش بازی مافیا می‌ندازه.
استفانی هم پُکی از وِیپ درون دستش زد و درحالی که سمت تابلو می‌آمد پرسید:
- از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
617
پسندها
2,315
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #194
نگاهی از روی شانه به سباستین انداخت و پاسخ داد:
- درحال حاضر کسی نمی‌دونه اون کجاست و قراره چه کاری انجام بده. همچنین اون ادامه راه ویکتوره، با نقشه‌هایی که قراره به روش خودش تغییرشون بده.
هرچه فکر می‌کرد به این نتیجه می‌رسید که حرف‌های او کاملاً منطقی هستند.
- خب پس، تمرکزمون رو می‌ذاریم روی روبرتو.
تصمیمش را گرفت و روبرتو را در راس لیست قتل نشاند، روبرتویی که در کنج کلبه چوبی‌اش در جنگل نشسته و به عروسک‌های چوبی روی میزش خیره شده بود، آخرین نگاهش را به عکس جنازه ویکتور انداخت، سپس با نفرت و خشم نفس عمیقی کشید و کلتش را از داخل جیبش درآورد و به یکی از عروسک‌ها شلیک کرد که باعث شد از وسط بشکند.
- انتقامت رو میگیرم. نه با نقشه‌های احمقانه خودت، با نقشه خودم که هیچوقت بهش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
617
پسندها
2,315
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #195
رز حتی ابراز نگرانی‌اش هم با تخریب شخصیتی و توهین همراه بود برای همین خنده کوتاهی به حرفش کرد زیرا یادش آمد هرگاه احساس نگرانی‌اش بیشتر باشد توهین و ناسزا گفتنش هم در ابراز نگرانی بیشتر است.
- باورم نمیشه که هنوزم نگرانم میشی!
همین جمله کافی بود تا رنگ نگاه رز تغییر کند، اینبار غم هم در آن چشمان مشهود بود. خواست این حرف‌ را با بهانه اینکه هنوز دوستش است و دوستی نگران دوستش شود طبیعی‌ست اما آرتور آنقدر او را بلد بود که فهمید و نگذاشت این حرف از مغز بر زبانش جاری شود:
- رنگ نگرانیت شبیه کسی که نگران دوستش میشه نیست رز! خودت رو گول نزن.
او هم به ناچار سرش را پایین انداخت و تا حین حرف زدن چشمانی که برای آرتور مانند کتابی باز از احساسات درونش خبر می‌دادند مشخص نشود.
- بعد دومین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
617
پسندها
2,315
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #196
همین کلمه کافی بود تا دوباره رز بزند زیر خنده:
- چقدر عجله داری تو! نترس کسی من رو نمی‌دزده.
هرچند خودش هم پس از دو سال رابطه ناموفق دلش پایدار شدنش را می‌خواست، اما باز هم نمی‌خواست خودش را مشتاق جلوه بدهد.
- عجله دارم چون کارم زیاد دارم، هم باید ازدواج کنم هم برم دنبال یک دفتر خاطرات قبل اینکه دست روبرتو و استاین ها بهش برسه.
این عوض شدن بحث و البته حرف از یک دفتر خاطرات که مشخص بود ارزش بالایی دارد باعث شد اخم ریزی روی ابروهای رز نقش ببندد.
- از چی حرف می‌زنی؟!
قرار نبود هیچکس جز خودش از این قضیه با خبر شود اما رز جزو آن هیچکسان نبود:
- بعد اینکه توی بیمارستان بهوش اومدم برد استاین رو بالای سرم دیدم، گفت کامیلا فاستر یکی از مهم‌ترین اشخاص توی پروژه سِرُم جی هفتاد و شش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
617
پسندها
2,315
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #197
باز هم نگاهش را از دفتر جدا نکرد فقط به جای نوشته‌ها تصاویر دیروز برروی کاغذ نقش بست، از درون باغچه خار‌ها و علف‌های هرز پای درخت را کند و مانند دسته گل لای یک کاغذ مشکی پیچید و مقابل چشمان متعجب رهگذران با دسته خار و علفی که در دستش بود سمت کلیسا رفت.
روی قبرش یک سنگ، صلیب و عکسش قرار داشت، همان موقع ناخودگاه از قبر دو قدم فاصله گرفت زیرا با تصور وجود جنازه ویکتور زیر پایش هم حالش بد شد. سپس علف را جدا کرد، برروی سنگ پاشید و خارها را رویش انداخت و آنها را روی همان قبر آتش زد.
دلش می‌خواست همه بدانند این قبر یک شیطان صفت پلید است.
- رفتم اونجا تا قبر ویکتور رو آتیش بزنم.
ناخودآگاه ابروهایش بالا پرید، فهمید تا الان فقط پیش خودش ادعا می‌کرده که کاترین را می‌شناسد و برایش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
617
پسندها
2,315
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #198
- آره خب! البته از چند روز پیش که فهمیدم یکی از رییسای قدیمی پارادایس توی خونه خودش کشته شده.
بدون توجه به جمله‌اش خنجر را گرفت و دور تا دور لایه چرمی را پاره کرد و سپس در زیرش یک پاکت دید. این‌بار حس هیجانی وصف نشدنی در وجود هردو تزریق شد.
کاترین سریع پاکت را باز کرد و نگاه هردو به کاغذ و جملاتی با جوهر مشکی دوخته شد:《فرمول جی هفتاد و شش پلاس ماینس توی کتابخونه کنار خونه پدربزرگمه، توی یک دفتر به همین شکل. به صاحب کتاب فروشی بگید کتاب مورد علاقه کامیلا رو بهم بده. دلیل اینکه نباید به دست فاستر و امثال اون می‌رسید هم داخلش هست، حتی داستان گذشته‌ام، پروژه و پیش بینیم درباره مرگمم داخلش هست... پیداش کن پسرم/دخترم》
حالا سباستین فهمید کاترین و مایک این نبوغ را از چه کسی به ارث...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 8)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا