- ارسالیها
- 208
- پسندها
- 1,334
- امتیازها
- 8,113
- مدالها
- 8
- نویسنده موضوع
- #141
صحرا که نگاهش رویِ مسعود و پری که تاری از موهایش اسیرِ دستِ مسعود بود، مانده بود، صورت جمع کرده از رفتارِ آن مرد که مشخص بود قصدِ فریفتنِ پری را دارد، زیر لب ایش کم جانی ادا کرد تا مسعود، مو را پیچیده دور انگشتش، اخم که از چهرهی پری رخت بست و به جایش تکان ریزی خورده به لبهایش، کششی هر چند محو به چهرهی گندمگونش بخشید، مسعود، چون او، محویِ لبخندی را به لبهایش مهمان کرد و سر پیش برده، فاصلهی بین صورتهایشان را که کم کرد، لب زد:
-خیر سرم شوهرتم، مگه میزارم زنم طوریش بشه؟
لبخندِ پری قدم تند کرد و لبهایِ قدری ترک خوردهاش به اطراف دواند تا چهرهی صحرا این سو درهمتر شود.
مسعود که لبخندِ او را شکار کرد و پی برد به موفق شدنش در آرام کردنِ پری، سر عقب کشید و با ملایمت، تارِ پیچیده دور...
-خیر سرم شوهرتم، مگه میزارم زنم طوریش بشه؟
لبخندِ پری قدم تند کرد و لبهایِ قدری ترک خوردهاش به اطراف دواند تا چهرهی صحرا این سو درهمتر شود.
مسعود که لبخندِ او را شکار کرد و پی برد به موفق شدنش در آرام کردنِ پری، سر عقب کشید و با ملایمت، تارِ پیچیده دور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.