متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان جمجمه‌ی شیطان | معصومه.عین کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع masoo
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 138
  • بازدیدها 3,139
  • کاربران تگ شده هیچ

تم رمان رو دوست دارین؟

  • بله

    رای 5 83.3%
  • خیر

    رای 1 16.7%

  • مجموع رای دهندگان
    6

masoo

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
191
پسندها
1,302
امتیازها
8,033
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #51
فواد که گفته‌ی راستین را باور کرده بود، سرش را قدری به نشانه مثبت کج کرد و سپس روی پاشنه چرخیده به عقب، فرنوش که نگاهش را سمت او چرخاند، از آشپزخانه خارج شد و راه آمده را برگشت. میز را که دور زد و آن سویش ایستاد، کمی خم شد و دست برده سمتِ مداد رنگی‌هایش که روی میز ریخته بود، همه‌ی آن‌ها را که روی صفحه‌ای با خورشید و درختی همراه بود گذاشت و سپس دو طرف دفترش را گرفت و صاف ایستاد. با نگاهی خیره به مدادرنگی‌هایش که مبادا روی زمین بریزند، آرام و دقیق میز را دور زد و سپس همان‌طور با سریِ رو به پایین، قدم‌هایش را با آن شلوارکِ مشکی رنگ و تیشرت سبز رنگ سمتِ اتاقش که با فاصله‌ی دو متر از ورودی قرار داشت کشاند.
قدم‌های محتاط و آرامش چند قدم مانده به اتاق، پیچیده در هم، تعادل که از دست داد و دمی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
191
پسندها
1,302
امتیازها
8,033
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #52
بی‌آنکه قصدی داشته باشد برای شنیدن جوابی از خواهرش که نمی‌دانست نگرانی‌اش از بابت پدرش را با گیر دادن به لکه‌ای کم رنگ روی لیوان پنهان کند یا با داد زدن سر کودکی که از روی کودک بودنش روی زمین افتاده بود، تنِ فواد را عقب کشید و چانه‌اش را گرفته، سرش را که بلند کرد و نگاهش را به تیله‌های پر شده‌اش که پیشتر قطره‌ای را روی گونه‌اش روانه کرده بودند دوخت، دست جلو برد و رد اشکش را پاک کرده، لبخندی زد و گفت:
- مامان یکم حالش خوب نیست وگرنه ازت ناراحت نیست.
مکث کوتاهی کرد و ادامه داد:
-حالام دیگه گریه نکن، باشه؟
فواد سری کوتاه تکان داد و آرام باشه‌ای گفت که راستین خم شد و حینی که مداد رنگی‌های او را جمع می کرد، گفت:
- پاشو بریم تو اتاقت نقاشی تو بکش، بعدشم بیار نشون دایی بده ببینم خواهرزاده‌ام چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
191
پسندها
1,302
امتیازها
8,033
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #53
همان نیم‌قدم فاصله را هم از بین برد و رخ به رخ فرنوش که قدش تا نزدیکی شانه‌های راستین بود ایستاد و لب جدا کرده از یکدیگر، قصد کرد تا ادامه‌ی سخنش را بگوید که فرنوش رو گرفته از او، با بغضی که هنوز هم میان سینه‌اش جولان می‌داد و به تاخت می‌رفت تا دوباره کاسه‌ی صبرش را لبریز کند، ناامید گفت:
-دکتر گفت اگه پیوند نشه... .
پیش از اینکه جمله‌اش کامل شود، راستین مانعش شد و گفت:
-هیس، به اگه‌ای که بعد پیوند نشدن میاد فکر نکن.
فرنوش چرخیده سمتِ راستین، قطره‌ای که روی گونه‌اش چکید و شد شروعی برای جوشش دوباره چشمانش، کف دستش را به گوشه‌ی اپن فشرد و گرفته و بی‌طاقت گفت:
- فکر نکنم؟ چه طوری می‌تونم فکر نکنم؟ خودت اونجا بودی، خودت شنیدی دکتر گفت زودتر باید پیوند شه وگرنه معلوم نیست کدوم نفسش بشه نفس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
191
پسندها
1,302
امتیازها
8,033
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #54
فشار خفیفی به بازوهای او داد که فرنوش نگاه نم‌دار و قدری سرخ شده‌اش را به چهره‌ی گرفته‌ی او که با لحن اطمینان بخشش فاصله‌ها داشت داد. با پشت دست صورتش را پاک کرد و سری تکان داده به قصد تایید گفته‌های او، نیم قدمی عقب کشید و دستان راستین که از روی بازوهایش کنار رفتند، همزمان با چرخیدنش سمتِ میزِ غذاخوری وسط آشپزخانه، دستانش را پشت کمرش برد و گره پیشبند قرمز رنگش را گشود. پیشبند را که از تنش درآورد و روی صندلی انداخت، روی پاشنه سمت برادرش که حال تکیه داده به اپن، با سری زیر افتاده، فرش زیر پایش را می ‌گریست چرخید و گفت:
-شامتونو گذاشتم تو یخچال، گرم کن با فواد بخورین، منم زودتر حاضر شم برم بیمارستان پیش بابا.
این را که گفت و راستین باشه‌ای آرام و بدون بلند کردن سرش در برابر گفته‌اش ادا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
191
پسندها
1,302
امتیازها
8,033
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #55
دستش را کمی بالاتر از مچ به شیشه تکیه داد و با نوک انگشت شصتش انتهای سیگار را که تکاند، به یاد نحوه‌ی آشنایی آن دو افتاد و ادامه داد:
- اوه یادم نبود شما طی یک عملیات کاملا جنتلمنانه کیف شادی رو از آقا دزده پس گرفتی و دادی بهش.
دست جدا کرده از شیشه، حینی که دستش را سمت دهانش می‌برد، پیش از اینکه کامی دیگر از سیگار بگیرد، جمله‌ی قبلی‌اش را پی گرفت.
- دزده کیفشو قاپید و تو هم با پس گرفتنش قلبِ او دختر بدبخت رو.
پوزخندی نشانده روی لب‌هایش، دود سیگار که برای سومین بار وارد ریه‌هایش شد، میثاق کلافه شده از بویِ سیگاری که عجیب نفرت داشت از آن، حلقه‌ی انگشتانش دور فرمان را محکم‌تر از قبل کرد، به حدی محکم که رنگ از پوست دستش گریزان شد و به سفیدی زد.
دست آزادش را بالا برده، با نوک انگشتانش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
191
پسندها
1,302
امتیازها
8,033
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #56
پوزخندی روی لب‌هایش نشاند و با لحنی آلوده به تمسخر گفت:
- اوه شرمنده نمی‌دونستم گفتنش لو دادن اسرارِ مخفیِ ناساست.
دست راستش را تکانی داد و با تشر گفت:
- جمع کن کاسه کوزه تو بابا.
چرخیدهِ سمتِ در، دستگیره را میان دستش فشرد و در را باز کرد ولی پیش از اینکه زیر نگاه‌هایِ میثاقی که در مقابل گفته‌های او هیچ نگفته بود، البته صحرا فرصتی برای حرف زدن به او نداده بود با آن پشت سر هم قطار کردن کلمات، از ماشین پیاده شود، دوباره سمتِ او چرخید و با لحنی کاملا جدی گفت:
- دفعه آخرت باشه سیگارمو ازم می‌گیری، سری بعدی خودتو جای سیگار آتیش میزنم و دود می‌کنم.
در را با تمام عصبانیتی که داشت کامل باز کرد و پیاده که شد، لحظه‌ای نگاهی به میثاق که سر به زیر انداخته و چشمانش را روی هم فشار داده بود انداخت و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
191
پسندها
1,302
امتیازها
8,033
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #57
او که از محل توقفش دور شد، صحرا دست فرو برده درونِ جیبِ مانتواش، حینی که سمتِ راست می‌چرخید تا واردِ پارکِ پیش رویش شود، زیر لب غر زد:
- اِاِاِ، پسره پررو راست‌راست زل زده تو چشام میگه... .
لبش را قدری کج کرد و حینی که صدا و لحنِ او را تقلید می‌کرد ادامه داد:
- نمی‌تونستم بگم.
یک دستش را از جیبش خارج کرد و حینی که چینی به پیشانیش ‌می‌انداخت، همزمان با تکان دادن دستش در هوا، گفت:
- برو بابا. واسه من فازِ سکرت بازی گرفته.
دستش را دوباره درون جیبش فرو برد و با همان لحن پیشین ادامه داد:
- واسه منی که بزرگت کردم... .
مکث انداخته میان گفته‌اش، لحظه‌ای اخم را از پیشانیش کنار زد و گفت:
- حالا من که بزرگش نکردم ولی... .
دوباره اخم کرد و جمله‌اش را پی گرفت:
- دیگه واسه من که از این بازیا درنیار،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
191
پسندها
1,302
امتیازها
8,033
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #58
صدایش آرام بود و همین هم باعث شد تا گفته‌اش به گوش صحرا نرسد که اگر می‌رسید به آن سادگی رهایش نمی‌کرد. او که رفت و دور شد، صحرا دستی کشیده به تار موهای رها شده روی پیشانیش، پوفی کلافه کرده، کف پایش را با حرص به زمین کوبید و گفت:
- خبرتو برام بیارن میثاق که نمیدونم کدوم گوری پیاده‌ام کردی و رفتی.
روی پاشنه به عقب چرخید و نگاهش را دوخته به خیابان، ادامه داد:
- مجبورم دربست بگیرم ولی بعدا پولشو از حلقومت میکشم بیرون، حالا وایسا تماشا کن.
قدمی رو به جلو برداشت و راهش را سمت خیابان کشاند تا تاکسی گرفته و به خانه برگردد و سپس پولش را از میثاقی بگیرد که حال رسیده به همان سر کوچه‌ای که شادی گفته بود، کمر به پشتی صندلی تکیه داد و موبایل را پس از خواندن پیامِ شادی که گفته بود تا دقیقه‌ای دیگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
191
پسندها
1,302
امتیازها
8,033
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #59
آفتاب، چشم دوخته به لبخندِ دروغینِ میثاق و آن نگاه‌هایی که هرازگاهی نثارِ شادی می‌کرد و دوباره رو به جلو خیره می‌شد چون آن دو قدم به قدم جلو می‌رفت تا ساعت بیشتر از قبل به غروب نزدیک شده، رنگِ نارنجیِ آغشته شده به قرمزی، آبیِ آسمان را در بر بگیرد.
زیرِ نارنجیِ آسمانی که از بالایِ سقفِ مغازه قابل دیدن نبود، میثاق بود که نشسته رویِ صندلی درست رو به رو با اتاق پرو، منتظرِ خروجِ شادی بود.
نگاهش هر چند ثانیه یک بار روی مانتوهای مختلفی که دور تا دور مغازه قرار داشتند می‌چرخاند و دوباره سمتِ اتاق پرو برمی‌گشت. چند دقیقه‌ای از ورودِ شادی با دو مانتو به اتاق پرو می‌گذشت و این دومین مانتویی بود که می‌پوشید تا نظرِ میثاق را بپرسد، هر چند که از نظرِ میثاق این کار حوصله سر بر بود ولی مجبور بود تحملش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
191
پسندها
1,302
امتیازها
8,033
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #60
شادی سر چرخانده سمتِ میثاق نگاهش را به نیم رخِ او دوخت و آرام گفت:
- نه نمی‌خواد یکی شو برمی‌دارم.
میثاق نگاهی کوتاه به او انداخت و سپس نگاه سپرده به فروشنده که هنوز منتظر بود تا جواب نهایی را بگیرد، دست از جیبش بیرون کشید و کارتی که در دست داشت روی میز گذاشت و گفت:
- پول هر دو تا را بکشید.
شادی که کارت را روی میز دید، کیفی که در دست داشت روی میز گذاشته، زپیش را که باز کرد و کیف پولِ مشکی رنگش را بیرون کشید، کارتش را روی میز گذاشت و پیش از اینکه فروشنده کارتِ میثاق را بردارد گفت:
- از این کارت بکشید.
فروشنده نگاهش را روی میثاق و شادی چرخاند و گیج از اینکه کدام کارت را باید بردارد، دستانش را عقب کشید و ترجیح داد منتظرِ تصمیم آن دو بماند.
میثاق که نگاهش به دستِ شادی و آن کارتی که سمتِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : masoo

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا