نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعر مجموعه اشعار پوپک | مارال رشیدی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع maraly0_0r
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 8
  • بازدیدها 339
  • کاربران تگ شده هیچ

maraly0_0r

گوینده انجمن
سطح
6
 
ارسالی‌ها
89
پسندها
581
امتیازها
2,678
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #1
_به‌نام نگاه پروانه‌ها_
نام دلنوشته: پوپک
نویسنده: مارال رشیدی
***
خلاصه:
هوهوهوهو
بادی در میان جنگل سرخ
خوابی در میان هیاهوی
جنگ آقای خرگوش
پیچ و پیچ و پیچ
گلی به دور درختی
آن درخت است؟
نه نیست آن
آرزو های پوچ شده است!...
حال... پوپک آن یار چشم تیله‌ای
به نجاتمان خواهد شتافت؟!...
 
آخرین ویرایش

MAHSHID SHAKIBAEI

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,407
پسندها
27,196
امتیازها
47,073
مدال‌ها
26
  • #2
•| بسم رب العشق |•
1000008755.jpg
ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

maraly0_0r

گوینده انجمن
سطح
6
 
ارسالی‌ها
89
پسندها
581
امتیازها
2,678
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #3
چنگ می‌زند
گلویم را می‌فشارد
غمی سو سو می‌زند
بادی هو هو می‌کند
جنگ است
جنگی از آن چشمان قرمز
از آن گوش دراز...
 

maraly0_0r

گوینده انجمن
سطح
6
 
ارسالی‌ها
89
پسندها
581
امتیازها
2,678
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #4
جنگل از سوکوتش
ترسان می‌کند...
جنگی است
آتشش کور می‌کند
سوی امیدمان را...
دو دندان
سوراخ می‌کند
خانمان را!...
دو چشمان تیله‌ای نجاتمان خواهد داد
از آن سرخی چشمان گوش‌دراز

 

maraly0_0r

گوینده انجمن
سطح
6
 
ارسالی‌ها
89
پسندها
581
امتیازها
2,678
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #5
می‌ترساند... آنچنان دلم را
که هوهوی بادُ
خش خش برگُ
چیک چیک باران
آنچنان نبوده است
سوالت شده کِ؟...
چه گویم... آخر که مجهولی ندارد
دندانی چو تبر
نشسته برجانمان!...
 

maraly0_0r

گوینده انجمن
سطح
6
 
ارسالی‌ها
89
پسندها
581
امتیازها
2,678
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #6
...صدایی می‌آید
صدای پایی که به زمین
می‌کوبد
فراخوانی است
از آن گوش‌دراز
می‌گویند کسی چو ببیند چشمانش را
آنچنان که سرخی را بیند
که مرگ آرزوی او
و زندگی جهنمش!
 

maraly0_0r

گوینده انجمن
سطح
6
 
ارسالی‌ها
89
پسندها
581
امتیازها
2,678
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #7

حال چه کنیم؟...
فرار راه چاره خوبی نیست!
باران جنگل را
مانند مادری به آغوش می‌کشد...
من می‌بینم آن چشمان را
من می‌بینمشان!
چو یاقوتی درخشان
...
 

maraly0_0r

گوینده انجمن
سطح
6
 
ارسالی‌ها
89
پسندها
581
امتیازها
2,678
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #8
صدایی می‌آید...
صدای پا!
رد پایی به جای می‌گذارد
این اثر از کیست؟
چشمانش نوید شادی بخشی است!
دلمان را لبریز از محبت
لب‌هایمان را به شادی می‌گشاید
اگه بگذارد... .
 

maraly0_0r

گوینده انجمن
سطح
6
 
ارسالی‌ها
89
پسندها
581
امتیازها
2,678
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #9

یادت هست که گفتمت...
اگر بگذارد!
او... او آمد
چنان قیامتی به پا ساخت...
که آسمان به سرخی چشمانش رساند!
از ما بس است
این مشقت بر ما بس است
دگر توانی برای مقابله با اون
در توان ما نمانده!...
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا