• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه عامی خبرکِش | pen lady (ماها کیازاده) کاربر انجمن یک رمان

pen lady

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
169
پسندها
585
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
مار به دور او روی زمین پر از شن چرخید و افسون سوار بر آن با سرخوشی قهقه‌ای نثارش کرد، مرد ابرو در هم پیچاند و غرید:
- آری بخند که تو قصد نابودی من از این دنیا را کرده‌ای.
دم مار به دور مچ پای مهرداد پیچید و او را بالا برد و باری دیگر کنار افسون خندان که از نشاط گونه‌های برجسته‌اش گلگون شده بود، نشاند. کمی گذشت که باری دیگر چشمان نیم باز مرد بسته و سرش به روی شانه‌ی افسون قرار گرفت، اما این‌بار افسون کاری نکرد و اجازه داد تا او به راحتی مدتی را به عالم خواب برود. مدتی گذشت که آن‌ها سوار بر حیوان خزنده‌ی افسون از مسیری گرم و شنی می‌گذشتند. و باز هم شب بود و تاریکی! سال‌ها بود که دخترک روشنایی را به چشم ندیده بود، صدای پرنده‌هایی که در روز آواز می‌خوانند نشنیده بود! مدت زیادی گذشته و او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

pen lady

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
169
پسندها
585
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
افسون به لودگی‌های او خندید و با یک حرکت از روی مارش پرید، مار لوله‌وار پیچید و سر روی تنه‌‌ی پیچ خورده‌اش گذاشت. شاهزاده از رویش پایین آمد و هم گام افسونی شد که مسیر کاخ را پیش گرفته بود. وقتی به نزدیک کاخ شنی‌رنگ رسیدند، مهرداد مچ دست افسون را اسیر کرد. اخمی غلیظ کرد و جدی خیره‌ی دخترک پریشان چهره شد. تیله‌گان درختی رنگش که لایه‌ی از خشم گرفته بود، نظر افسون را جلب کرد:
- چه نقشه‌ای داری؟
سیه‌چاله‌های افسون رنگ غم گرفته و ابروهایش به هم نزدیک شدند. آن‌قدر سیه‌کاری کرده بود که حال همه او را این‌گونه می‌دیدند وقیح، بد، رانده شده! نفسی عمیق از دهانش خارج کرد، آثار کلافگی در سیمایش هویدا بود. با گامی به مرد زندگی شد و شمرده‌شمرده گفت:
- قبل از هر سخن یا عملی... باید در مورد من چیزی را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

pen lady

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
169
پسندها
585
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
سری از تأسف تکان داد و با چند گام بلند به دنبال دختر رفت. افسون مقابل ورودی کاخ ایستاد، چرخید و رو با مرد با ترسی نهفته گفت:
- شاهزاده آماده هستید؟
مهرداد خواست سخنی بگوید که او بی‌توجه با پاشنه‌ی پا ضربه‌ای به زمین کوبید. اندک زمانی گذشت، ناگهان زمین زیر پایشان تکان‌های سختی خورد و با شدت به پایین کشیده شد. شکاف قطعه‌ای که رویش ایستاده بودند و فرو رفتنش به اعماق، چنان ناگهانی و ترسناک بود که مرد ترسیده و زبانش از کار افتاده بود. پایین رفتند و پایین رفتند که ناگهان در مکان دیگری فرود آمدند، قطعه‌ی سنگی روی زمینِ مکان دیگر فرود آمد و باعث لرزش پاهای مرد و افتادنش شد؛ اما افسون ترسیده به مقابلش نگریست و آب دهانش را قورت داد. مهرداد با درد آخی زیر ل*ب گفت و خواست بایستد که با دیدن چهره‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا