- تاریخ ثبتنام
- 19/6/23
- ارسالیها
- 352
- پسندها
- 3,200
- امتیازها
- 16,763
- مدالها
- 11
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #41
***
( یک هفته بعد)
پاهایم از شدت درد میسوختند و نفسهایم به مانند گرانِر، راب، راگرا و بقیه سربازهای پادگان شدیداً به شماره افتاده بودند.
کاپیتان هر روز صبح تا نیمی از شب وادارمان میکرد تا در دور میدان تمرین دویدن انجام دهیم یا به بهانههای مختلف مدام همگیمان را تنبیه بدنی میکرد اما از بین همه من، گرانر و نوچههایش را بیشتر تحت فشار قرار میداد، شاید چون من و آن سه نفر برای انجام ماموریت مهم سازمان انتخاب شده بودیم و باید برای آن آمادگی جسمی لازم را به دست میآوردیم.
کاپیتان: طبق همیشه بعد از کوفت کردن ناهار دوی صد متر میرین! اگه کسی حین تمرین مقابلم ضعف نشون بده چی میشه؟
همگی یکصدا، با سرعت و بدون اتلاف وقت بلند پاسخ میدهیم:
- آدم میشه!
کاپیتان: چطوری؟
بلندتر از قبل پاسخ...
( یک هفته بعد)
پاهایم از شدت درد میسوختند و نفسهایم به مانند گرانِر، راب، راگرا و بقیه سربازهای پادگان شدیداً به شماره افتاده بودند.
کاپیتان هر روز صبح تا نیمی از شب وادارمان میکرد تا در دور میدان تمرین دویدن انجام دهیم یا به بهانههای مختلف مدام همگیمان را تنبیه بدنی میکرد اما از بین همه من، گرانر و نوچههایش را بیشتر تحت فشار قرار میداد، شاید چون من و آن سه نفر برای انجام ماموریت مهم سازمان انتخاب شده بودیم و باید برای آن آمادگی جسمی لازم را به دست میآوردیم.
کاپیتان: طبق همیشه بعد از کوفت کردن ناهار دوی صد متر میرین! اگه کسی حین تمرین مقابلم ضعف نشون بده چی میشه؟
همگی یکصدا، با سرعت و بدون اتلاف وقت بلند پاسخ میدهیم:
- آدم میشه!
کاپیتان: چطوری؟
بلندتر از قبل پاسخ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.