نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعر مجموعه اشعار گونه نیلی کن | هاجر

  • نویسنده موضوع حصار آبی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 458
  • کاربران تگ شده هیچ

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,325
پسندها
25,206
امتیازها
83,373
مدال‌ها
54
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
مجموعه اشعار: گونه نیلی کن
قالب: سپید
شاعر:
هاجر منتظر

مقدمه:
بر پهنه‌ی خاطرات تلخ
زنی شب‌روز کنار جویی نشسته و آرام زمزمه می‌کرد
در وجود او کودکی خواب بود
آرامشی پنهان
به نهفتگی دانه‌ای نشکفته
در زیر خاکی، خاک
در پشت خیرگی نگاهش اما
چشمی به دامنی گره خورده داشت
دستانش تهی
از خانه‌ای امن، لباسی نو، تکه‌ای خوراک.
زن اما پر از تبسم به نور ماه بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : حصار آبی

ANAM CARA

کاربر قابل احترام
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,060
پسندها
26,255
امتیازها
51,373
مدال‌ها
43
  • #2
•| بسم رب العشق |•
1000008755.jpg
ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,325
پسندها
25,206
امتیازها
83,373
مدال‌ها
54
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
نگاه دخترکی تلخ اما روشن
در آن سوی خیابان‌های ژرف
می‌ افکند بر دستان خالی و پر
پیراهن گل سرخش
دانه‌هایی از تار و پودی گسسته داشت
می‌چیند از صورت‌ها
خنده‌هایی دروغین را
در دست ظریف عاشقش
شاخه‌ای به دنبال دلی سوخته
آرام می‌خشکید
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,325
پسندها
25,206
امتیازها
83,373
مدال‌ها
54
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
در گوشم زمزمه‌ای نجوا گرفته
در آن سوی کوچه فراخ
روشنی غروب می‌رفت به تاریکی
شاید گریه‌ی باران
یا ریزش سفید ابرها
شود جای نشاطی برای وَک آوازه‌خوان
آنجا هنوز نجوا بود
دخترکی با پایی گل‌اندود
هنوز امیدوار به پنجره‌ای روشن چشم دوخته
سوزن بارید
بر دوش کوچکش
رخت گرما به سفر رفت
و لرزید آن پیکره‌ی خیس بی‌امید
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,325
پسندها
25,206
امتیازها
83,373
مدال‌ها
54
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
شهر، سپرد آرامش را در خوابی بلند
لالایی بی‌وزن آلاله‌ها
پاشید بر تن سرخ فرشته‌ها گل
از آن چشمه
که جوشید از میان جای فشنگی چو جویباری
کسی بود
آن فاخته‌ی بی‌نصیب
پر گرفته به جایی شاید دور دست‌ها
آنجا که نگاه‌ها شکوفه می‌کند
و نشاط در میان پاک‌بازان می‌گیرد جان
و آهنگ مرگ رنگی
سهراب می‌خواند
خطی ز نور روی سیاهی است:
گویی بر آبنوس درخشد زر سپید.
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,325
پسندها
25,206
امتیازها
83,373
مدال‌ها
54
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
باز آمد
ز دری باز
مردی بلند قامت
چو سروی خمیده، ریشه می‌کشید
ترک‌های دلبسته به کف دستانش
بوسه می‌زد بر دل زنی بی‌لبخند
نیشتر تاخت می‌زد در نگاهش
هیچ بود، هیچ
این همه رفتن، آمدن، نیامدن... .
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,325
پسندها
25,206
امتیازها
83,373
مدال‌ها
54
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
برف بارید، باران
بام خانه در دل خود چو چینیِ بند زده
آرام‌آرام چکه می‌کرد
مادر تبسم کاشت بر باغ سیمایش
قدح در خود چکه‌ها داشت از گریه‌ی بام
خالی و تهی، دست می‌کشید کودک
و نگاه‌ها به تبسم زیبای مادر می‌داد
و ناآگاه از اشک‌های نریخته
التماس می‌ریخت بر دل زخم خورده‌اش
که هیچ نبود در خانه‌ی تنهایشان
نه سبز‌گلی، نه تارم* و نه پرنده‌ی بی‌پری.
ـــــــــــــــ
* نوعی برنج
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,325
پسندها
25,206
امتیازها
83,373
مدال‌ها
54
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
آسوده خوابید روزه
و نداری تنها بی‌روزه ثواب می‌برد
یکی سحر هنگام رطب به نیش
و آن یکی چشم به آسمان می‌برد
دست یکی ران مرغی داشت به اذان، انتظارها
و آن یکی پی نذر محسنی، دُور بسته درها
یا علی گوی و نان و خرما بر درب خانه‌ی مفلسی
بنگار بر خود باز درب رضوان را
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,325
پسندها
25,206
امتیازها
83,373
مدال‌ها
54
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
زحمت کش و رنج بر
کز آدمی رنج بردن، آدم شود
خشت‌خشت بر روی دیوار امید
آرام سازد بیت الامین
پایه گذارد هر ستون را
آنکه خواهد بام و بتون را
 
امضا : حصار آبی

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,325
پسندها
25,206
امتیازها
83,373
مدال‌ها
54
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
مرغ در خانه
بر چینه و لانه
و کودکی پی او شد سربه هوا
با ترکه‌ای جیغ‌کشان به بازی، به هوار
مادر نگاه دوخت به او
کودک باشی و کوچک
بزرگ باشی و در قفس
 
امضا : حصار آبی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا