نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان دلیما | نگین حلاف کاربر انجمن یک رمان

Asteria

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
2
امتیازها
0
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
دلیما
نام نویسنده:
نگین حلاف
ژانر رمان:
روان‌شناختی، عاشقانه
کد رمان: 5707
ناظر: Altinay* Altinay*
خلاصه: در خوشبختی زاده شدم و در بدبختی رخت بر بسته‌ام. خود امیدم را به مرگ رساندم و حال، عزاداری‌اش می‌کنم. پرواز پرنده‌ها را به یاد ندارم. لب‌هایی که به خنده گشوده شدن را ندیدم. همان‌گاه که قرار بود چشمانم را از زندگی ببندم و آن سرای دیگر را دریابم، او دستم را گرفت و درب زندگی‌اش را بر روی من باز کرد. دگر، من ماندم و او‌. او ماند و من.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Ash;

Ash;

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,509
پسندها
34,397
امتیازها
66,873
مدال‌ها
34
  • مدیر
  • #2
تایید رمان.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ash;
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Asteria

Asteria

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
2
امتیازها
0
  • نویسنده موضوع
  • #3
به نام او
فصل صفر: آدونیس

در حیاط تیمارستان، جایی مختص به خودم را داشتم. فضایی کوچه‌مانند با دیوارهایی سفیدرنگ که با صندلی‌های اضافه و ناکارآمد، راه آن را بسته‌بودند. این فضا بخش زنان و مردان تیمارستان را جدا می‌کرد و من با زیرکی، از آن صندلی‌های پلاستیکی بالا می‌رفتم و از آن طرفش پایین می‌آمدم.
پشت این صندلی‌های تلنبار شده، باغچه‌ای سبز با گل‌های رز رنگارنگ بود که محیطی کاملاً جدا با خودِ تیمارستان ساخته بود. با این‌که فضا دقیقاً پشت ساختمان‌ اتاق‌ها بود، اما همانند سفر به یک بهشت بی‌همتا بود. دوتا از آن صندلی‌های پلاستیکی را، طبق سلیقه‌ای خودم کنار دیوار سفیدرنگ چیده‌بودم.
تابی با طناب به درخت چنار و تنومند آن وصل کرده‌بودم. نشیمن‌گاه یک صندلی شکسته را از آن خارج کرده‌بودم، و آن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Asteria

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
2
امتیازها
0
  • نویسنده موضوع
  • #4
عطر تام فوردش با رایحه‌ی چوب، روح و روان مرا تا دل جنگل برده و برگردانده است. غافل از آن‌که بفهمم چشمان سبز-آبی‌اش، خود یک جنگل بی‌نام و ناشناخته‌ست. می‌گوید:
- از سرما نمی‌میری مادمازل؟
و صدایش همانند صدای گویندگان رادیو است. بدون هیچ‌گونه خش، بم، گوش‌نواز و مملو از آرامش.
- دفترچه خاطراتته؟
سر به زیر می‌اندازم و پس از پنج ثانیه، نزدیکی پایش به پای درازکرده‌ام را می‌بینم. قلبم در سینه‌ام بی‌سراسیمه می‌کوبد و تنها کاری که می‌توانم انجام دهم، ورق زدن کتاب نوبادی‌ام است؛ یک رد گم کنیِ پر استهزا.
- دست خطت زیادی بد نیست؟
به روی دستخط نوبادی چند ثانیه متمرکز می‌شوم؛ نه قابل خوانش است. در بعضی از قسمت‌ها واژگانی در هم رفته دارد اما به طور کل، خوانا است.
نگاه خیره‌اش تنها چیزی است که بدون پنج...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 8)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 3, کاربر: 2, مهمان: 1)

عقب
بالا