- تاریخ ثبتنام
- 29/8/24
- ارسالیها
- 83
- پسندها
- 261
- امتیازها
- 1,078
- مدالها
- 3
سطح
2
- نویسنده موضوع
- #51
لادن:
- تو فکر کن یه روز اینها قرار باشه پیش هم باشن و دیر کنن.
حمید:
- پروژه جدید نزدیک محل کار یاشار و فریاد بود، امروز بچهها خسته بودن، زودتر تعطیل کردیم.
فریاد با شنیدن صدای زنگ نیمخیز میشود.
فریاد:
- زنگه؟
پریچهر:
- بابا اومد فکر کنم.
تا نیمه های شب مشغول بحث و فوتبال دستی بودند و حال، زمان رفتن فرا میرسد.
نغمه:
- دستتون درد نکنه، زحمت کشیدین.
پریزاد:
- ببخشید اگه کم و کسری بود.
لادن:
- همه چی عالی بود، مرسی خاله!
پریزاد:
- ایشالله دفعهی بعدی با سیوان دور هم جمع میشیم.
پسرها سخت مشغول در میان گذاشتن نکات پخت بلال بودند که فریاد با شنیدن این جمله سریع به عقب برمیگردد.
فریاد:
- ایشا... .
پریچهر:
- وا... فریاد! چرا اینطوری میگی ایشا... ؟
فریاد ابرویش را بالا میاندازد و...
- تو فکر کن یه روز اینها قرار باشه پیش هم باشن و دیر کنن.
حمید:
- پروژه جدید نزدیک محل کار یاشار و فریاد بود، امروز بچهها خسته بودن، زودتر تعطیل کردیم.
فریاد با شنیدن صدای زنگ نیمخیز میشود.
فریاد:
- زنگه؟
پریچهر:
- بابا اومد فکر کنم.
تا نیمه های شب مشغول بحث و فوتبال دستی بودند و حال، زمان رفتن فرا میرسد.
نغمه:
- دستتون درد نکنه، زحمت کشیدین.
پریزاد:
- ببخشید اگه کم و کسری بود.
لادن:
- همه چی عالی بود، مرسی خاله!
پریزاد:
- ایشالله دفعهی بعدی با سیوان دور هم جمع میشیم.
پسرها سخت مشغول در میان گذاشتن نکات پخت بلال بودند که فریاد با شنیدن این جمله سریع به عقب برمیگردد.
فریاد:
- ایشا... .
پریچهر:
- وا... فریاد! چرا اینطوری میگی ایشا... ؟
فریاد ابرویش را بالا میاندازد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.