• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان سُلدا | میم.رویا کاربر انجمن یک رمان

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #51
- تو درباره من چی فکر کردی؟ فکر می‌کنی من اون‌قدر سنگدلم که ۱۰۵ سال کنارت زندگی کنم، با عطرت نفس بکشم، چشمام فقط چشمای تو رو ببینه و عاشقت نشم؟
نگاه حسرت‌زده‌اش را از دست پریشان که زیر میز پنهان بود، گرفت و به چشم‌هایش خیره شد.
- ۱۰۵ سال یک نفس تو رو نفس کشیدم؛ هیچ وقت عشقم رو بهت اعتراف نکردم اما کیه که ندونه من دیوونه پریشانم؟ مگه میشه تو رو دید و عاشقت نشد؟ من ۱۰۵ سال برای هر تار موهات شعر حفظ کردم و کافی نیست... تو یه مثنوی از شعری که سیر نمی‌شم از خوندنش... نمی‌دونم باور می‌کنی که همه این دوری خودخواسته فقط به خاطر خودت بوده؟
پریشان گرچه همه این حرف‌ها برایش شیرین اما پوزخندی حواله صورت شرمنده ارژن کرد.
- ۵۹ سالمون بود که ولم کردی... دلیلت اون‌قدر منطقی هست که به ۴۶ سال دوری و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #52
- چی میگه دیوونه؟ تو اون مجمع لعنتی‌تون که من و بقیه اجازه نداشتیم، بیایم یه لحظه به این فکر کردید که چه بلایی سر من میاد؟ تاوان! چه تاوانی؟ چرا اینقدر گنگ صحبت می‌کنی؟ یه سر این ماجرا من بودم! چرا هیچ نظری ازم نپرسیدید؟
با پایان جمله‌اش محکم مشتش را روی میز کوباند. ارژن با نگاه سرسری به جمعیت درون کافه، مشت پریشان را بین دستانش گرفت.
- بیا یه بار همه چیزی که از بچگی از خانواده‌ها و نژادمون فهمیدیم، مرور کنیم.
هر خانواده‌ای تو لاوین، انرژی یه نژاد از حیوون‌های ایران رو، خونش داره... می‌تونه به شکل اونا در بیاد و با قدرت‌های خاصش از حیوانات هم نژادش مراقبت کنه. این وسط اگه یکی مثل من عاشق یه سنجاب حنایی قشنگ بشه، تکلیفش چیه؟ هیچی، به راحتی با هم ازدواج می‌کنند، به هم عشق می‌ورزند و با هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H

M A H

مدیر بازنشسته + عکاس انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
723
پسندها
10,019
امتیازها
28,473
مدال‌ها
39
سن
24
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #53
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید

طبق گفته‌ها، دشت ارژن خونه‌ی شیر ایرانی بوده که با سنگ‌دلی تمام نابودش کردند.
جامعه که ایرانی رو فدا کرد چه برسه به حیوانات و طبیعت ایران!
سعی کردم به حد توانم، یه ریزه از خاکی بگم که نابودش کردند و نمی‌دونم چقدر موفق شدم تا حالا!
وضعیت خلوتی انجمن ادمو به فکر می‌ندازه که رمانشو غیب کنه :/
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M A H

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا