- تاریخ ثبتنام
- 22/12/23
- ارسالیها
- 52
- پسندها
- 128
- امتیازها
- 523
- مدالها
- 2
- سن
- 21
سطح
1
- نویسنده موضوع
- #31
به من اشاره کرد و گفت:
- میشه تنها باهات صحبت کنم؟
سری تکون دادم و گفتم:
- باشه... .
رو به بقیه کردم و ادامه دادم:
- ببخشید بچّهها الان برمیگردیم.
به همراه ایزومی از همون مسیری که ایزومی رفته بود؛ به بالا رفتیم روی یه تخته سنگ بزرگ رفتم و ایزومی هم سعی داشت بالا بیاد، دستش رو گرفتم و بالا کشیدمش تا درست کنارم نشست و به رو به رو خیره شد.
- چیزی میخواستی بگی ایزومی؟
نفس عمیقی کشید و سرش رو پایین انداخت؛ به ارومی گفت:
- چرا قبول کردی که من رو آموزش بدی؟
پوزخندی زدم و به پشتی سنگ تکیه دادم؛ دستم رو زیر سرم گذاشتم و جواب دادم:
- نمیدونم شاید حس جاه طلبی ارتقای قلم؛ شاید اینکه حس کردم پتانسیلش رو داری و همینطور استعدادش رو.
رو به من کرد و لبخند محوی زد؛ به آرومی گفت:
- ممنونم که این...
- میشه تنها باهات صحبت کنم؟
سری تکون دادم و گفتم:
- باشه... .
رو به بقیه کردم و ادامه دادم:
- ببخشید بچّهها الان برمیگردیم.
به همراه ایزومی از همون مسیری که ایزومی رفته بود؛ به بالا رفتیم روی یه تخته سنگ بزرگ رفتم و ایزومی هم سعی داشت بالا بیاد، دستش رو گرفتم و بالا کشیدمش تا درست کنارم نشست و به رو به رو خیره شد.
- چیزی میخواستی بگی ایزومی؟
نفس عمیقی کشید و سرش رو پایین انداخت؛ به ارومی گفت:
- چرا قبول کردی که من رو آموزش بدی؟
پوزخندی زدم و به پشتی سنگ تکیه دادم؛ دستم رو زیر سرم گذاشتم و جواب دادم:
- نمیدونم شاید حس جاه طلبی ارتقای قلم؛ شاید اینکه حس کردم پتانسیلش رو داری و همینطور استعدادش رو.
رو به من کرد و لبخند محوی زد؛ به آرومی گفت:
- ممنونم که این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.