• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان استاد آرتیست: رمز کیوکای | علی جواهرزاده کاربر انجمن یک رمان

rifledark

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
52
پسندها
128
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
21
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
به من اشاره کرد و گفت:
- میشه تنها باهات صحبت کنم؟
سری تکون دادم و گفتم:
- باشه... ‌.
رو به بقیه کردم و ادامه دادم:
- ببخشید بچّه‌ها الان برمی‌گردیم.
به همراه ایزومی از همون مسیری که ایزومی رفته بود؛ به بالا رفتیم روی یه تخته سنگ بزرگ رفتم و ایزومی هم سعی داشت بالا بیاد، دستش رو گرفتم و بالا کشیدمش تا درست کنارم نشست و به رو به رو خیره شد.
- چیزی می‌خواستی بگی ایزومی؟
نفس عمیقی کشید و سرش رو پایین انداخت؛ به ارومی گفت:
- چرا قبول کردی که من رو آموزش بدی؟
پوزخندی زدم و به پشتی سنگ تکیه دادم؛ دستم رو زیر سرم گذاشتم و جواب دادم:
- نمی‌دونم شاید حس جاه طلبی ارتقای قلم؛ شاید این‌که حس کردم پتانسیلش رو داری و همین‌طور استعدادش رو.
رو به من کرد و لبخند محوی زد؛ به آرومی گفت:
- ممنونم که این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ❁S.NAJM

rifledark

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
52
پسندها
128
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
21
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
سری تکون داد و جواب داد:
- حالا فهمیدم چرا راهنما شده؛ داشتن قلم جادویی در کنار مهارت الزامیه.
در ادامه حرفش گفتم:
- هردو به هم وابسته‌ان؛ فرض کن از طبیعت انرژی بگیری و به جادوی هنر تبدیل کنی، در کنارش مهارت و استعدادت رو پرورش بدی باعث میشه انرژی بیشتر از طبیعت بگیری و قوی‌تر بشی.
حالت متفکّرانه‌ای به خودش گرفت و شروع کرد به چرخوندن چشماش؛ از این حالتش خندم گرفته بود، بعد از مکث کوتاهی سکوت رو شکست و گفت:
- آره متوجّه شدم... ‌.
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
- پدرت آلفرد دارک؛ ارشد قبلی بود؟
لبخندم محو شد و بهش زل زدم.
- تو از کجا می‌دونی؟
لبخند تلخی زد و بهم نگاه کرد؛ از نگاهش مشخّص بود همه‌چی رو می‌دونه، سرم رو پایین انداختم و گفتم:
- آره پدرم ارشد شماره‌ی دو سابق بود؛ قدرت بی‌نظرش توی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ❁S.NAJM

rifledark

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
52
پسندها
128
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
21
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
***
(روز بعد)
صندلیم رو چرخوند و درست رو به روم ایستاد؛ تمام بدنش توی سیاهی فرو رفته بود ترسناک‌تر از همیشه شده بود، مشخّص بود تونسته شیطان فلاروس هم به دست بیاره و قدرتش رو دو برابر کنه.
- خوشحالم که برگشتی دیا.
با صدای ترسناک و دورگه‌اش گفت:
- فلاروس رو به دست آوردم؛ با برادرم پیمان بسته بود... قلبش رو بیرون کشیدم و خوراک کلاغ‌های اطراف کردم!
سری به نشونه‌ی مثبت تکون دادم و گفتم:
- منم یه چیزی برات دارم دیا... بیا بهت نشون بدم.
پشت سر من اومد به طرف زیر زمین رفتم و یکی از نگهبان‌ها؛ قفل در رو باز کرد با هم وارد شدیم و چهار پلّه رو پایین رفتیم، در آهنی بزرگ رو باز کردم و گفتم:
- نظرت راجع به کلید ماجرا چیه؟
دیا جلو اومد و به داخل نگاه کرد؛ لبخند مرموزی از سر رضایت زد و با فریاد گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ❁S.NAJM

rifledark

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
52
پسندها
128
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
21
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
***
در سلول رو باز کردم و وارد شدم؛ اون یکی از سه جاسوسی بود که شب گذشته به مقر اصلی نفوذ کرده و نارین رو دزدیدن، امّا به لطف دیلان تونستیم یکی از اون‌ها رو گیر بندازیم.
- آرتور آواکر درسته؟ خیلی باهوش بودین که تونستین به مقر نفوذ کنید و دختره رو بدزدین.
دست‌کش‌های مخصوص شکنجه رو دستم کردم و به صورت غرق در خونش نگاه کردم؛ پوزخندی زدم و گفتم:
- خوب مقاومت کردی ولی از این‌جا به بعد سر و کارت با منه!
کش و قوسی به بدنم دادم و از میله‌ی آهنی شروع کردم؛ با انبر مخصوص میله رو برداشتم و روی شعله‌های مرگبار آتیش گذاشتمش، با دیدن میله‌ی گداخته رنگ از رخش پرید و آب دهنش رو به سختی قورت داد.
- بگو قرار بود دختره رو کجا ببرید و کی شما رو فرستاده؟
پوزخندی زد و جواب داد:
- ه... هرچی... می‌دو... نستم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ❁S.NAJM

rifledark

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
52
پسندها
128
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
21
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
***
در اتاق باز شد و سیمون با دیدن من تک خنده‌ای کرد؛ انتظار من رو نداشت فکر می‌کرد من فراموشش کردم.
- دارک چه عجیب... بیا داخل.
وارد شدم و نگاهی به دکوراسیون اتاق کردم؛ تابلوهای متحرکی که سیمون با جادو ساخته بود و روی دیوار نصب کرده بود، تابلوهایی که همشون از قتل و خون‌ریزی حرف می‌زدن، مبل‌های قهوه‌ای رنگ که دسته‌های مشکی داشتن و میز مشکی که روش یه کره جغرافیایی و چندتا خودکار بود خودنمایی می‌کردن، سیمون هم مثل خودم همیشه استایل و دکوراسیون دارک رو برای اتاقش انتخاب می‌کرد.
- حتی تصوّر هم نمی‌کردم تو این موقعیت پیدات بشه دارک؛ بیا بشین برات نوشیدنی بیارم.
شونه‌ای بالا انداختم و روی مبل نشستم؛ روبه‌روی من با دو لیوان لاگر نشست و یکیش رو به من داد، قلوپی ازش خوردم و با جدّیت گفتم:
- زندگی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ❁S.NAJM

rifledark

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
52
پسندها
128
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
21
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
قلوپی از لاگرش رو خورد و گفت:
- همسرم هانا رو یادته؟
سری به نشونه‌ی مثبت تکون دادم؛ ادامه داد:
- هانا تموم زندگی من بود؛ وقتی من قصد داشتم ازدواج کنم قوانین مضخرف کیوکای بهم گفت که حق این کار رو ندارم مگر این‌که همسرم یه هنرمند باشه، امّا هانا هنرمند نبود.
لاگرش رو سر کشید و ادامه داد:
- من گفتم که عشق من به هانا عوض نمیشه و وقتی اراشد فهمیدن من از قوانین پیروی نمی‌کنم من رو اخراج کردن؛ من با هانا فرار کردم و به یه جای دور افتاده توی اعماق کوه‌های زاگرس توی ایران رفتم.
با خودم گفتم:
- انگار درد عشق اون رو مجاب به انتقام کرده.
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
- نمی‌دونم چطور امّا اون‌ها پیدام کردن؛ زمانی که من خونه نبودم یه تیم به اون‌جا رفته بودن، رهبر اون تیم کسی نبود جز مستر سالاسا!
وقتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ❁S.NAJM

rifledark

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
52
پسندها
128
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
21
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
دستم رو مشت کردم و با چشمای ریز شده چرخیدم به طرفش؛ رگای گردنم متورم شدن و گفتم:
- تو چی گفتی؟
کلافه گفت:
- سالاسا پدرت رو کشت تا جاشو بگیره ولی نمی‌دونست سیلوا و راسل جای اون رو می‌گیرن؛ فراموش کردی وقتی می‌خواست بهت قلم رو اهدا کنه چی بهت گفت؟
***
قلم رو بهم اهدا کرد و با چهره‌ی در هم گفت:
- حواسم بهت هست مستر دارک؛ از قلمت در راه‌های خیر استفاده کن.
***
با یادآوری اون جمله و فهمیدن مفهومش؛ دندون‌هام روی هم رفتن و با فریاد مشت محکمی به دیوار زدم، سالاسا درست یه هفته بعد از مرگ پدرم خودش رو کاندید جایگزینش اعلام کرد و حتّی پیشنهاد جایگزینی من با پدرم رو رد کرد، سالاسا حتّی گزینه‌ی آموزش من رو برای ارشدیت آینده رد کرد و بهم گفت که من رو زیر نظر داره.
- من انسان بدی نبودم رایف؛ تو هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ❁S.NAJM

rifledark

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
52
پسندها
128
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
21
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
سالاسا و راسل با تعجّب به من نگاه می‌کردن؛ انتظار حضور من رو وسط درگیری نداشتن برای همین با دیدن من، این‌طور خشکشون زده بود.
- تو این‌جا چی کار می‌کنی رایفل؟!
نفس عمیقی کشیدم و جواب دادم:
- این سوال رو من باید از شما بپرسم قربان؛ شما تو پایگاه کسی که اخراجش کردید چی کار می‌کنید یعنی بعد از اخراجش هم دست از سرش برنمی‌دارید؟!
سالاسا پوزخندی زد و به من زل زد؛ با همون اخمش گفت:
- تو طرف اونی؟ تو پسر ارشد شماره‌ی یک سابق بودی حالا چی شده اومدی این‌جا و داری از یکی مثل سیمون دفاع می‌کنی؟!
لبخند محوی زدم و گفتم:
- ارشد سابق که می‌خواستی به جاش باشی درسته؟ ولی دستت به اون مقام نرسید و کشتیش.
راسل اخم غلیظی کرد و فریاد زد:
- خفه شو رایفل قاتل پدرت همون پیش خدمتش بود که بعدش مجازات شد.
پوزخند زدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ❁S.NAJM

rifledark

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
52
پسندها
128
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
21
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
چشمام ریز شدن و نگاه عمیقی به دیا کردم؛ قصدش مبارزه نبود فقط می‌خواست در آرامش کارش رو پیش ببره و بدون درگیری ادامه بده، مستر راسل و سالاسا با تعجّب به ما دوتا خیره شده بودن، دیا بهشون اشاره کرد و من بلافاصله متوجّه شدم منظورش چیه.
- قربان بهتره برگردیم؛ نارین این‌جا نبود.
مستر راسل پوزخندی زد و گفت:
- به نارین ردیاب متّصل بود و ردیاب این‌جا رو نشون میده رایف!
پوزخند عمیقی بهش زدم؛ خوشبختانه آماده‌ی جواب دادن بودم قبلاً سناریو چینی کرده بودم.
از توی جیبم ردیاب رو برداشتم و بهش نشون دادم؛ با ملایمت گفتم:
- منظورت اینه؟!
چشمای هردوشون از حدقه بیرون زده بود؛ انتظار این حرکت رو از من نداشتن امّا باید باور می‌کردن که نقشه‌هاشون شکست خورده بود و نمی‌تونن به نارین برسن.
- ت... ت... تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ❁S.NAJM

rifledark

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
52
پسندها
128
امتیازها
523
مدال‌ها
2
سن
21
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
با حرفش به فکر فرو رفتم؛ تازه داشتم می‌فهمیدم چی میگه، سریع جواب دادم:
- منظورت اینه که... می‌تونم بر اساس تجربیات و چیزایی که دیدم متن بنویسم و بهشون شاخ و برگ بدم؟!
لبخندش پر رنگ‌تر شد و به نشونه‌ی تأیید حرفم سرش رو تکون داد؛ بلافاصله جواب داد:
- آفرین ایزومی؛ می‌دونستم استعدادش رو داری، حالا شروع کن.
با حرفش امیدوارتر شدم؛ واقعاً این کار توی قلم نوشتنم تأثیر زیادی داشت، بعد از تموم شدن کارم میتی دوباره شروع کرد به خوندن متن، از هیجان سوتی زد و گفت:
- خیلی خوبه ایزی مطمئنم همین‌طوری پیش بری توی آزمون قبول میشی!
لبخند زدم و گفتم:
- ممنونم میتی.
بعد از تموم شدن تمرینم از اتاق بیرون رفتم و قصد کردم توی شهر دور بزنم؛ کیوکای مقر اصلی خیلی شلوغ نبود و فقط اعضای ارشد و قلم برتر، کارکنان مقر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ❁S.NAJM

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا