- تاریخ ثبتنام
- 15/12/24
- ارسالیها
- 152
- پسندها
- 537
- امتیازها
- 2,863
- مدالها
- 5
سطح
5
- نویسنده موضوع
- #141
از بس هول شده بودم سریع شروع به جمعکردن لباسهام که کف زمین بود کردم و سمت تختم رفتم و همه رو مچاله رو تخت گذاشتم.
- جایی میخواستی بری؟
برگشتم سمتش و درحالی که تلاش میکردم لبخند بزنم گفتم:
- این وقت شب؟ نه کجا برم؟!
- آخه صورتت هم... چیزه... .
دستش رو آروم برد سمت صورت خودش اما نتوست ادامه بده که منم هول هولکی رژم رو با پشت دستم پاک کردم. خیلی خجالت کشیدم و لباسهام رو دوباره برداشتم و سمت حموم رفتم تا اونجا عوضشون کنم. از کنارش که رد شدم آروم بازوم رو گرفت. باتعجب سمتش برگشتم.
- من میرم. تو راحت باش.
پشتش رو بهم کرد و همین که خواست اولین قدم رو برداره سریع گفتم:
- کجا میری؟
برگشت سمتم و آروم نگاهم کرد. قلبم جوری مثل دیوونهها تو سینهم می کوبید که حس میکردم الان از دهنم بیرون...
- جایی میخواستی بری؟
برگشتم سمتش و درحالی که تلاش میکردم لبخند بزنم گفتم:
- این وقت شب؟ نه کجا برم؟!
- آخه صورتت هم... چیزه... .
دستش رو آروم برد سمت صورت خودش اما نتوست ادامه بده که منم هول هولکی رژم رو با پشت دستم پاک کردم. خیلی خجالت کشیدم و لباسهام رو دوباره برداشتم و سمت حموم رفتم تا اونجا عوضشون کنم. از کنارش که رد شدم آروم بازوم رو گرفت. باتعجب سمتش برگشتم.
- من میرم. تو راحت باش.
پشتش رو بهم کرد و همین که خواست اولین قدم رو برداره سریع گفتم:
- کجا میری؟
برگشت سمتم و آروم نگاهم کرد. قلبم جوری مثل دیوونهها تو سینهم می کوبید که حس میکردم الان از دهنم بیرون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر