- تاریخ ثبتنام
- 22/12/24
- ارسالیها
- 143
- پسندها
- 323
- امتیازها
- 1,903
- مدالها
- 4
سطح
4
- نویسنده موضوع
- #31
غرق افکار خودم بودم که با صدای مامان از اتاق داریوش بیرون زدم و به سمت صدای مامان حرکت کردم.
- جانم مامان؟
- دخترم چرا رفتی تو اتاق پسر مردم؟ شاید چیزی داره که ما نباید ببینیم دخترم. خوبیت نداره حالا که از پیش ما رفته بریم به وسایلش تعرض کنیم.
شنیدن همین جمله از بین لبهای مامان کافی بود تا به راحتی کل دنیا رو روی سرم آوار کنه.
بغض عجیبی راه گلوم رو سد کرده و چشمام نمنم درحال خیس شدن بودن که خودم رو کنترل کردم و پرسیدم:
- یع... یعنی چی که رفته مامان؟
با تمام تلاشی که برای کنترل کردن صدام به عمل آورده بودم بازم موفق نشدم و مامان متوجه لرزش صدام شد.
- گیسو؟
- بله مامان؟
- چرا صدات میلرزه؟
گلویی صاف کردم و لب زدم:
- نه، کو بلرزه؟
- خیلی خب؛ آره رفته گفت برای همیشه از اینجا میره.
فکر...
- جانم مامان؟
- دخترم چرا رفتی تو اتاق پسر مردم؟ شاید چیزی داره که ما نباید ببینیم دخترم. خوبیت نداره حالا که از پیش ما رفته بریم به وسایلش تعرض کنیم.
شنیدن همین جمله از بین لبهای مامان کافی بود تا به راحتی کل دنیا رو روی سرم آوار کنه.
بغض عجیبی راه گلوم رو سد کرده و چشمام نمنم درحال خیس شدن بودن که خودم رو کنترل کردم و پرسیدم:
- یع... یعنی چی که رفته مامان؟
با تمام تلاشی که برای کنترل کردن صدام به عمل آورده بودم بازم موفق نشدم و مامان متوجه لرزش صدام شد.
- گیسو؟
- بله مامان؟
- چرا صدات میلرزه؟
گلویی صاف کردم و لب زدم:
- نه، کو بلرزه؟
- خیلی خب؛ آره رفته گفت برای همیشه از اینجا میره.
فکر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر