- نویسنده موضوع
- #31
نمیتوانم جلوی بالا رفتن گوشه ی لبم را بگیرم، مستقیم نگاهش میکنم. با همان پوزخند و نگاهی تیز شده نشانهاش میگیرم:
- شما که بدتون نمیاد، نه؟ فکر کردی نمیدونم، نصف چیزایی که به گوشم میرسه از طرف شما در میاد؟ همون مهرداد بعد شکست پروندهش هرچی تونست به من بست. یه مشت آدم پوچی که هیچ عرضهای جز پشت پا زدن به آدم ندارید.
فکش سفت و نبضدار شده بود.
- میفهمی چی میگی داوین؟ من آدمیام که پشتت بزنم؟
همه آدمها، آدمیاند که پشتت میزنند.
چوب را روی میز میاندازم و سیگار را میان لبهایم میگذارم:
- چون تو آدم بازی نیستی.
فاصله میان ابروهایش کم میشود:
- میفهمی داری چی میگی؟
فندک محبوبم را جلوی سیگار میگیرم و تیر نگاهم یک لحظه هم از رویش برداشته نمیشود.
مصنوعی میخندد و چوب را رها...
- شما که بدتون نمیاد، نه؟ فکر کردی نمیدونم، نصف چیزایی که به گوشم میرسه از طرف شما در میاد؟ همون مهرداد بعد شکست پروندهش هرچی تونست به من بست. یه مشت آدم پوچی که هیچ عرضهای جز پشت پا زدن به آدم ندارید.
فکش سفت و نبضدار شده بود.
- میفهمی چی میگی داوین؟ من آدمیام که پشتت بزنم؟
همه آدمها، آدمیاند که پشتت میزنند.
چوب را روی میز میاندازم و سیگار را میان لبهایم میگذارم:
- چون تو آدم بازی نیستی.
فاصله میان ابروهایش کم میشود:
- میفهمی داری چی میگی؟
فندک محبوبم را جلوی سیگار میگیرم و تیر نگاهم یک لحظه هم از رویش برداشته نمیشود.
مصنوعی میخندد و چوب را رها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.