شاعر‌پارسی اشعار بابا طاهر

[Nika_beramiriha]

اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ

اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت هیچ

 

[Nika_beramiriha]

اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ

اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت هیچ

 

[Nika_beramiriha]

زدست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

 

[Nika_beramiriha]

گیج و ویجم که کافر گیج میراد چنان گیجم که کافر هم موی ناد

بر این آئین که مو را جان و دل داد شمع و پروانه را پرویج میداد

 

[Nika_beramiriha]

دو چشمم درد چشمانت بچیناد مبو روجی که چشمم ته مبیناد
شنیدم رفتی و یاری گرفتی اگر گوشم شنید چشمم مبیناد​

 

[Nika_beramiriha]

دلم بی وصل ته شادی مبیناد زدرد و محنت آزادی مبیناد

خراب آباد دل بی مقدم تو الهی هرگز آبادی مبیناد

 

[Nika_beramiriha]

بیته یارب به بستان گل مرویاد وگر روید کسش هرگز مبویاد

بیته هر گل به خنده لب گشاید رخش از خون دل هرگز مشویاد

 

[Nika_beramiriha]

یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد

 

[Nika_beramiriha]

الهی گردن گردون شود خرد که فرزندان آدم را همه برد

یکی ناگه که زنده شد فلانی همه گویند فلان ابن فلان مرد

 

[Nika_beramiriha]

نهالی کن سر از باغی برآرد ببارش هر کسی دستی برآرد

برآرد باغبان از بیخ و از بن اگر بر جای میوه گوهر آرد