سنگ شکاف میکند در هوس لقای تودل؛
یا مولاه دلم تنگ آمده.
شیشه ی دلم ای خدا زیر سنگ آمده.
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز راسنگ شکاف میکند در هوس لقای تو
جان پر و بال میزند در طرب هوای تو
آتش آب میشود عقل خراب میشود
دشمن خواب میشود دیده من برای تو
چرا ما با تو ای معشوق طنازوقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیرچرا ما با تو ای معشوق طناز
به صلحیم و تو با ما در نبردی
نصیحت میکنندم سردگویان
که برگرد از غمش بی روی زردی
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیستنصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
ز وصل روی جوانان تمتعی بردار
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر
پیام ترا دیدم سیر خندیدمدردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحلمونالیزا بی لبخند
شیراز بی حافظیه
پاییز بی باران
دریا بی موج
همه را تجسم کن
من بی تو
همان قدر نچسب و دلگیرم