- ارسالیها
- 397
- پسندها
- 5,238
- امتیازها
- 21,413
- مدالها
- 12
دل[
دل
نسيم از رخ گل، دادِ خويشتن بستاند
تو نيز از ل**ب معشوق، کام دل برگير
غافلی از حال دل ترسم که این ویرانه را
دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند
دل[
دل
نسيم از رخ گل، دادِ خويشتن بستاند
تو نيز از ل**ب معشوق، کام دل برگير
ویرانهدل
غافلی از حال دل ترسم که این ویرانه را
دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند
بگذارویرانه
ویران کن و بگذار که ویرانه بماند
از قصه تو غصه ی جانانه بماند
سربگذار
بیا سر به سرم بگذار مهتابیترین بانو
میان گیسوانت دستهایم گم شدن دارد
سرسر
ببوس از سر آن سرو سيمتن تا پای
به پای او چو رسی، اين رويه از سر گير
چشمسر
من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم
سیاهیچشم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
جانانعیش
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
عشقجان
زنده نه آن است که جانی در اوست
اوست که از عشق نشانی در اوست