مشاعره مشاعره‌ی واژه نما

[قاصدکــ]

عشق
دامن عشق پر از حادثه خونین است
ضربه اش کاری و نابود گر و سنگین است

عشق
از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی

 

[شَفَــق]

عشق
بغیر آنکه بشد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طرف بستم

 

[.:|Reihane|:.]

عشق
بغیر آنکه بشد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طرف بستم

عشق

عشق با دشوار ورزیدن خوش است
چون خلیل از شاخه گل چیدن خوش است

 

[شَفَــق]

گل
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است

 

[.:|Reihane|:.]

گل
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است

غلام
غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد

 

[شَفَــق]

نازنین
ای نازنین دلدار من بنشسته ای درجان من
از کفر زلف عنبرت خوش برده ای ایمان من

 

[نازی بانو❤]

ای دلدار غم خوارم
بیا بگیر دستانم​

 

[.:|Reihane|:.]

ای دلدار غم خوارم
بیا بگیر دستانم​

دیریست که دیدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

 

[نازی بانو❤]

درد

دیریست که دیدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

دردیست همانند مرگ، مرا دوا نباشد
بغضیس همانند کوه، مرا از هم بپاشد

 

[Sama_Shams]

درد

دردیست همانند مرگ، مرا دوا نباشد
بغضیس همانند کوه، مرا از هم بپاشد

مرگ
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم