متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های زهرا عاشوری

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #51
تو به دنیا آمدی، پدرت نام مرا، به نام مادر،آذین بستو چراغانی کرد
تو را، به نام کیان، فرشته ای پاک ، لبخند خدا تعبیر کرد
صدای شعر لالاییم را ، در گوش تو ،به نام عشق معنا کرد
در حضور کوچکت، خود،من ، تو را،عشق ابدی معنا کرد.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #52
قوی باش ،دلت را آرام کن با
زمزمه های ناب وجودی که یگانه ی یکتاست
سکوتت را بشکن
با من از دلت سخن بگو
من سکوت مطلق میشوم
تا صدایی نیازاردت
و آرام و راحت و بی پروا سخن بگویی
گوشی شنوا برایت میشوم حالا بگو
درونت را با من دوره کن
من
پنهانم را با تو آشکار میکنم.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #53
این، عشق توست، مرا شاعر کرده است
بارها گفته ام، مجنون مرا، لیلی کرده است

تا، به تو مینگرم، عاشقتر از دیروزم
زمان میگذرد، اما ،مجنونتر از هر روزم

چشمهای تو انگار، جادو می کند ، جسمم را
حرفهای تو انگار، مبهوت می کند، روحم را

خنده هایت در حضورم،فصل عاشق تر شدن
دستهایت در دودستم، پاکیو خالص شدن

لب به حرفی وا کنی، من دستو پایم گم کنم
عاشقم گر مدتیست، اما هواسم گم کنم

تا که شیرین نطق تو،بر سخنی ، لب وا کند
همچو معجون عسل، شیرین به کامم میکند.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #54
وصالِ یار میخواهمو
هوای نفس کشیدن
امید جان میخواهمو
زِدستش می چشیدن

روزَنه ای نور میخواهمو
خلاصه ای زِ رحمت
همای عشق میخواهمو
آیتی زِ صداقت .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #55
رفتم ، که از بازی خیال دست بردارم
تا راه کج کردم فهمید شوخی ندارم

لب بازد کرد و گفت : ای خیال خام؟
من شنیدم، نگفتم، چرا خوانده ای نام من را به خام؟

مجدد شکوه کرد و فریاد کشید
تا لب گشودم هزار هوار کشید

گفتم: تو را چه باک از فرار من؟
که نومید گشته ای از هجران من ؟

سرش را گریبان فرو بردو کامی نگفت
دلم را به دریا زدم تا که خشمش بگفت:

برو سوی هرآنچه دل خواهدت
مرا از تو خیری در این محلکه نایدت

بنان شد دلم سوی رویش روم
ببرم سرش سوی کوهی برم

خجل آمدو روی من را گرفت
شدم رام او تا که آرام گرفت.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #56
یلدا بَر زمستان دَر می کوبد
و بَر خزانِ پاییز در می بندد
و چه زیباست این کوبیدن ها و این بستن ها ، در فصول سال

هرچه تُهی را رها کن
بُگشا درهای امید را
لب به خنده وا کن ، تا
رمزهای قفلهای بسته وا بشوند
ومن ، تو ، ما
در سرمای زمستان
با گرمای محبتمان لبریزِ عشق باشیم

کرسیِ کنجِ خانه صدا میکند
زوزه ی سردِ زمستان را
و می سوزاند تمامِ این سردیها را
برای گرم کردنِ حضورِ من و تو

برافروخته شدنِ آتش و صدای هیزمِ همسایه
مانند تیک تاکِ ساعت است تا
یلدا بلندای شبش را به سحر هدیه دهد​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #57
هر سو
هر نقطه
هر نفس
برای خلقِ خنده ای بر لبانِ مهربانِ توست
و من...
خاطراتِ با هم بودنهای عمرمان را مرور می کنم
وتو...
مرا به بهترین و زیباترین جمله های هستی
مهمان کرده ای
هدیه ای از جنس عشق ، برایم
به ارمغان آورده ای

حالا سبکبالُ رها هستیم
و...
دست برده ایم بر غزلهای نابِ حضرت حافظ و
می نگریمُ می خوانیمُ تَفَعُلی میزنیم

یلدا شبِ تمامِ آرزوهاست
یلدا مرواریدِ خوابیده ی صدفهاست

یلدا در راه است تا
با نَظَر کردن بر احوالاتِ شادِمان
گریان کند تمام بیقراریها را
و بخنداند تمام امیدها را

مانند خزانِ پشتِ در مانده
تو نیز
دردهایت را پشتِ در بگذار
و یلدایی بی تکرار را
تجربه کن.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #58
آسیابِ زندگی
عمری می چرخید، ولی
بی خبر از اَندَرونش
که پوچ بودٌ تُهی .

***

پُتک را بالا نبر
آزارِ جانم میدهی
استرس خوب نیست برایم
مور را شُک میدهی.
پُتک را بالا نبر
زور آزمایی با کِه؟
من که موری کوچکم
انصافی بر خرج بده.

***

زمستان استُ پوشیده ای
لباسهای گرم
تنت گرم استُ دلت
سنگُ سرد
چرا کمی دلت روی نمی آورد زِسردی رو به گرم؟
کمی مهربانتر باش...
خزان نیز روزی میرَود زِ دَر
که آموزَدَت هیچ چیز
نمی ماند تا اَبَد .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #59
ایران مهدِ دلیر مردانُ صبور زنانِ
باغیرت است
ایران سرایِ من، تو، ما، این مردم است
ایران خاکِ پهلوانانُ شهیدانِ تا اَبَد است
ایران جاویدُ سرافرازُ جان در کف است
ایران نامی پُرغرورُ ترسی برای دشمن است
ایران سرزمینِ مردمانِ با ایمانُ با تمدن است
ایران مهدِ کوروشِ کبیرُ گفتارِ نیک است
ایران کلاسِ تمامِ کردارهای نیک است .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #60
باران میبارد تا عاشقی کنی
بر ایوانِ دل نشینیُ پروانگی کنی

باران میبارد تو نشسته ایُ چای در دست
من قند آورده ام برایت تا چای را شیرین کنی

هوا سرد شد تو پیچیدی در خود
من لحافی آورده ام تا تنت را گرم کنی

سر در گریبان بردیُ دست کشیدی از همه
من حالِ خوب آوردم تا مهمان نوازی کنی.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا