نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های زهرا عاشوری

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #61
ترانه می شوم برای تو که عاشقانه می خوانی
همراه می شوم با تو که صادقانه می مانی

دریای پرتلاطم می شوم برای تو که موج
می خواهی
ساحلی از عشق می شوم برای تو که قدم برداری

هم نشین لحظه ی سکوت و صدایت می شوم
هم راز شبهای بیقرار و باقرارت می شوم .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #62
من تمام نمی شوم وقتی تو دلدارِ منی
من هوایم از تو است نسیمِ خوشبوی منی

من خیالم با تو است هر دم صدایت میکنم
تارو پودم از تو است هردم هوایت میکنم

دل به قفلی محکم است جایت چه امن، خوش آبُ رنگ
دل پذیرای تو است در هر زمان ای وارثم،محمودِ من .​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #63
تماشا میکنم بزم حضورت را
من همان منتظرِ از نفس افتاده ام
سرزمینِ دلدادگیت را به من بسپر
من همان انتظارِ ناتمامِ چشم در راهم
صبرِ کبرا ندارم رحمی کن آرامِ جانم
من همان خلاصه ی عشقهای بی تکرارم.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #64
به کامِ من شیرینی و در هر نفس خوب مینشینی
در قلم مشک بیزی و در سخن بسی دل نشینی

خرابه گر بوَم تو آباد میکنی مرا و جانم می دهی
این معجزه ی توست که بی جان را جانِ دوباره می دهی

دلکش است لطفِ سخن های تو در احوالِ من
شوقِ بی حد ، این چنین می آید از تو بهرِ من

خورشیدی تو، بتاب بر حیاتِ من تا برویم
آبِ حیاتی بمان تا که ایام را زندگی بجویم.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #65
تو بخند تا تمامِ قندهای دنیا در دلم آب شوند
تو بخند تا خنده تعبیرِ قشنگُ حالِ خوبِ ما شود
تو بخند تا قلبِ پرشورِ من از حالِ دلت شاد شود
تو بخند تا که نسیمُ مهِ صبح پاگیردُ بیدار شود
تو بخند تا که تمامِ خانه از خنده ی تو پُر بشود
تو بخند تا قلبِ من محبوبُ حیرانت شود.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #66
تو که قدم بر آشیانه ی دلم برداری من از خود بیخود میشوم
کنارم هستی هر لحظه اما باز هزار بار دلتنگ میشوم

دلتنگی دوا میخواهدُ تو تنها دوای منی
نه تنها دلتنگی بلکه دوای تمام دردهای منی

بشارت داده ام یارا تو محبوبی در این منزل
هزاران بار میگویم تو خلقِ خالقِ پاکی یکی هستی در این محفل

هر که از دور بدید من و تو را شیدایِ عشقِ ما شده
چه رِسد نزدیک باشد او دگر مبهوت شده

تو همان دامادِ اهلِ عرشِ اعلایی برای من عزیز
تو همان حدیثِ عشقِ پُرهیاهویی، برترینی تو عزیز

بر تمامِ گیسُوانم در شبانگاه لالاییِ نامِ تو را میخوانم
تو همه باورِ هستیِ منی تو تمامم، من تو را زمزمه در لب خوانم

تو به نیکویی ستایش میشوی در نزدِ من ای سزاوارِ همه خوبیها
تو زِ مجنون کم نداری همچو فرهادِ کوه کنِ آن سنگها...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #67
خنده ات لب وا می کند من عاشقترینِ روی زمین می شوم

آشنایی با دلت ناب استُ روزگارم خوشُ حالی عجیب می شوم


کاش بدانی لحظه هایم با تو آرامُ محبوب گشته است

کاش بدانی خاطراتم با وجودت هر زمان پُر از شور گشته است


من تمامِ عمرِ خود را با عمرِ وجودت گره بَرهَم زده ام بر تابِ دنیا

من تمامِ عشقِ خود را به پای جانِ شیرینِ تو ریختم در بیداریُ در رویا.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #68
همسرم روزِ تولدت برایم خوشیِ بی انتهاست
روزگارم با وجودت همچو گوهر چون طلاست

خنده بر لب داریُ افسونگریها میکنی با قلبِ من
صاحبِ قلبِ منی ساکنِ محبوبُ هوای خوشِ من

تو تمامِ خوبهای عالمی، گلِ مهری در منزلِ جان
تو همان شورُ نشاطی ،بهترین آرامِ جان

تو خودِ موهبتی، نعمتُ رحمتِ خدا تکیه ی امن
تو همان اردیبهشتِ ناتمامی همسرُ همسفرِ تمامِ لحظه های من.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #69
مرغِ خیالم به تماشای تو پرواز گرفت
به هوای عشقِ تو،دلم، دَم به آواز گرفت

***
قَدَحی مِی برسان ساغرِ مستانه ی من
خلوتی صبح رسان مستیِ جانانه ی من

***
باز نوبتِ نغمه سراییِ نطقِ شیرینِ تو شد
طوطی در عجب ماند، انگار مبهوتِ تو شد

***
کویر بی آب و علفم ،دمی هم نشینِ سخنم باش
از درد نمی گویم، لحظه ای بَرَمُ بالینم باش.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #70
تا که چشم در چشمِ تو انداختم
فریبای زمان شدی‌‌ُ من جا ماندم

تا که لب به خنده ای وا کردی،خواب شدم
من هزار فکر شدم کنجِ خیالت، جا ماندم

رفت در عمقِ دلم حالتِ خنده های تو،یک لحظه رویا بودم
فکر و عقل بیکار شدُ گم گشته شد افکارم،گویی زمان خواباندم

به چه نحو در گذری ؟ بیمار رویت گشته ام
لحظه ای صبر گزین درمانِ من ، جا مانده ام.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا