نوجوان
میوه کالی ست
به شوق نگاهی ست
در تمنای دستی
بیقرار چیدن..
تا به مرز رسیدن..
او
طعام خامی ست
در پی پخته شدن
مزه شدن و چشیدن..
نوجوانی
یعنی وقتی
از بازیهای کودکانه خسته میشوی
و در هوس دیدن دنیا بالغ میشوی..
و بر هر گذری عاشق میشوی..
سرشار از شور و سرکشی..
دیوانگی های قبل از عاقلی..
و آنقدر مغرور میشوی
که انگار
بر بام بلند دنیا ایستاده ای
تا همه تو را ببینند..
و آن بالا
به شوق دیده شدن
دست تکان میدهی
یک پایت را آویزان میکنی
و بیقرار میشوی..
اگر کسی نگاه نکرد
زود می رنجی..
و با هر توجهی میخندی..
آن بالا
منتظری همه برایت
دست بزنند..
تشویقت کنند
صدایت بزنند ..
و با هر بی توجهی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
به مناسبت روز جهانی معلولان ۱۲ آذر
شاعر: a.azarbakhsh
هر فرد معلول
معمایی ست
از یک زندگی انسانی..
پازلی ست که
تکه ای از او در زندگی
گم شده ست ..
او محدود به تکه ی گمشده نمیشود
و با جور چین کردن
داشته هایش خود را کامل میکند..
پر کردن خلاء یک قدرت ست
و معلول فردی ست با اراده و قدرتمند ..
۳۰ آذر ماه
به مناسبت بلندترین شب سال، یلدا
شاعر: a.azarbakhsh
در همان شب آخری
که پاییز یلدا را زایید و رفت
ننه سرما بند ناف یلدا را برید
و نگینهای انار در دستان مان
همچون عصاره ای
از دهان مان می چکید..
حضرت حافظ
بر بام بلندترین شب
بانگ زد :
٫٫هرکه فال خود را بگیرد ٫٫
آن شب همه فالگیر شدیم..
اندکی بعد به چاقو و هندوانه اکتفا کردیم
پدرم تا صبح
باندازه یک زمستان شاهنامه خواند..
و ما با رستم و اسفندیار هم نشین شدیم..
ما که تا صبح
خواب رفتن پاییز را میدیدیم
در آغوش ننه سرما بیدار شدیم..
فردایش انگار خورشید بیشتر شده بود..
امیدوارم همگی تو این شب زیباترینلبخندها رویِ لبهاتون باشه")
برای آن آدم تنها فرستاد خدا
تندیس زنده زیبایش را
که پس از قلم کاری و پیکر تراشی
ساعتها از خیرگی دهان آدم باز ماند...
-هه...وا...ح وا...
و روزها و روزها در پی کشف حوا افتاد...
تفاوتهای برجسته را دست کشید
سراپا تازگی دید...
گونه حوا را بوسید...
حواس آدم پرت شد
و هوس حوا از چیدن سیبی آدم را زمین گیر کرد...
و خواست که بهشت را جبران کند
آنقدر زایید که زمین گلستان شد...
هر زن گلی در دست مرد
مرد خاری در آغوش گل
دیگر حوصله آدم سر نمیرود...
پیاده حوا به دوش از بهشت آمد...
حوا را زمین نهاد
دشت پر گل شد
بالای سرش ایستاد
و سایه شد
کوه پر درخت شد...
هر گوشه پر از آدم و حوا شد...
معجزه های پسا تبعیدی یک خدای دلواپس... !!
آه آدم و ای مرد...
ای پایسته بی قرار
ایستاده برقرار...