- ارسالیها
- 467
- پسندها
- 5,484
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #171
شایان: سلام من شایان هستم
از آشنایی ندادنش معلوم بود اومدنش به خونه بردیا از روی برنامه و برای ملاقات من بوده.
باهاش دست دادم و خودم رو معرفی کردم:
- امیر علی هستم.
شایان اومد کنار بردیا و نگاه نگرانی به پام انداخت:
- بدی نرسه؟
- لبخند تلخی روی لبم اومد، چیزی نیست، بی احتیاطی کار دستم داد!
شایان هم سریع یه دستکش دستش کرد و بدون اینکه حرفی بزنه شروع کرد به کمک کردن به بردیا، خیلی سعی کردم درد رو تحمل کنم اما نشد ...بی اختیار تو تخت نشستم و ساعد بردیا رو گرفتم و پس کشیدم.
بردیا: آدم باش امیر علی!
از لحن عصبی و حرصی بردیا شایان دوباره بلند خندید
اما بردیا همچنان اخم کرده بود و برام چش غره می رفت، با شناختی که ازش داشتم اگه حالم خوب بود یا شایان این جا نبود مطمئنا تا حالا یکی خوابونده بود تو...
از آشنایی ندادنش معلوم بود اومدنش به خونه بردیا از روی برنامه و برای ملاقات من بوده.
باهاش دست دادم و خودم رو معرفی کردم:
- امیر علی هستم.
شایان اومد کنار بردیا و نگاه نگرانی به پام انداخت:
- بدی نرسه؟
- لبخند تلخی روی لبم اومد، چیزی نیست، بی احتیاطی کار دستم داد!
شایان هم سریع یه دستکش دستش کرد و بدون اینکه حرفی بزنه شروع کرد به کمک کردن به بردیا، خیلی سعی کردم درد رو تحمل کنم اما نشد ...بی اختیار تو تخت نشستم و ساعد بردیا رو گرفتم و پس کشیدم.
بردیا: آدم باش امیر علی!
از لحن عصبی و حرصی بردیا شایان دوباره بلند خندید
اما بردیا همچنان اخم کرده بود و برام چش غره می رفت، با شناختی که ازش داشتم اگه حالم خوب بود یا شایان این جا نبود مطمئنا تا حالا یکی خوابونده بود تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر