- ارسالیها
- 467
- پسندها
- 5,484
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #191
حشمت: چیکار می کنی کیان؟ گفتی میری باهاش سرگرم باشی، تو که داری می کشی بچه رو!
کیان: گم شو بیرون حشمت، تو پولت رو گرفتی چیکار داری به فضولی!
دست از مرور خاطرات تلخ گذشته برداشتم و بی اختیار شماره کیان رو گرفتم. گوشی رو برنداشت، دوباره شماره رو گرفتم. سه تا بوق خورد که صدای نحسش تو گوشی پیچید:
کیان: قدیما حلال زاده ها سر حرفشون می رسیدن حالا حروم زاده ها! دنیای عجیبی شده!
- خفه شو عوضی آشغال!
صدای قهقه اش تو گوشی پیچید، انگار از عصبی کردن من لذت می برد.
کیان: حالا چه مرگت بود زنگ زدی؟
- فقط یه تار مو از سرشون کم بشه، مادرت رو به عذات می شونم، می فهمی آشغال! یه بار دیگه دست رو مهسا یا مادرم بلند کنی با دستای خودم خفه ات می کنم.
کیان: پس کلاغ ها بهت خبر رسوندن که اینجوری پارس می کنی...
کیان: گم شو بیرون حشمت، تو پولت رو گرفتی چیکار داری به فضولی!
دست از مرور خاطرات تلخ گذشته برداشتم و بی اختیار شماره کیان رو گرفتم. گوشی رو برنداشت، دوباره شماره رو گرفتم. سه تا بوق خورد که صدای نحسش تو گوشی پیچید:
کیان: قدیما حلال زاده ها سر حرفشون می رسیدن حالا حروم زاده ها! دنیای عجیبی شده!
- خفه شو عوضی آشغال!
صدای قهقه اش تو گوشی پیچید، انگار از عصبی کردن من لذت می برد.
کیان: حالا چه مرگت بود زنگ زدی؟
- فقط یه تار مو از سرشون کم بشه، مادرت رو به عذات می شونم، می فهمی آشغال! یه بار دیگه دست رو مهسا یا مادرم بلند کنی با دستای خودم خفه ات می کنم.
کیان: پس کلاغ ها بهت خبر رسوندن که اینجوری پارس می کنی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر