- ارسالیها
- 467
- پسندها
- 5,484
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #221
از قیافه کاوه که چاره ای جز تأیید حرف های دکتر امیری نداشت، خنده ام گرفته بود. با رفتن کاوه، روی صندلی ولو شدم. احساس خستگی مفرط داشتم:
- شما امروز من رو بدجور غافلگیر کردید.
بدون اینکه جوابم رو بده به طرف صندلی ته میز رفت و روش نشست:
- بنشین روی صندلی صدر مجلس!
از جام بلند شدم و روی صندلی صدر، درست مقابل دکتر امیری نشستم. هنوز کاملأ مستقر نشده بودم که تُن صداش بالا رفت:
- صاف بنشین!
این چرا اینجوری شده بود؟ نه به اون تعریف ها و اعتباری که برام خرج کرده بود نه به این قیافه جدی که با صد من عسل نمی شد خوردش!
انگشت اشاره اش رو به طرفم گرفت:
- دفعه آخرت باشه تو یه جلسه کاری که رئیسش خودتی مثل ماست روی صندلی ولو باشی!
خوب می دونستم اشاره اش به آخرای جلسه بود که از فرط خستگی کم مونده بود...
- شما امروز من رو بدجور غافلگیر کردید.
بدون اینکه جوابم رو بده به طرف صندلی ته میز رفت و روش نشست:
- بنشین روی صندلی صدر مجلس!
از جام بلند شدم و روی صندلی صدر، درست مقابل دکتر امیری نشستم. هنوز کاملأ مستقر نشده بودم که تُن صداش بالا رفت:
- صاف بنشین!
این چرا اینجوری شده بود؟ نه به اون تعریف ها و اعتباری که برام خرج کرده بود نه به این قیافه جدی که با صد من عسل نمی شد خوردش!
انگشت اشاره اش رو به طرفم گرفت:
- دفعه آخرت باشه تو یه جلسه کاری که رئیسش خودتی مثل ماست روی صندلی ولو باشی!
خوب می دونستم اشاره اش به آخرای جلسه بود که از فرط خستگی کم مونده بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر