- ارسالیها
- 467
- پسندها
- 5,484
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #231
*** امیرعلی
روم نمی شد برم خونه حاجی. من حتی نتونسته بودم جسد پسرش رو براش بیارم. بدن بی سر نیما جلو چشمای من خوراک سگ های وحشی این باند مخوف شد و من نتونستم جلو جنایتشون رو بگیرم. چون باید ریشه های اصلی رو پیدا می کردم. چون تنها نفوذی بودم و با چشمای خودم دیده بودم که این باند چه جنایت هایی که انجام میدهند. باید بی تفاوت می بودم در حالی که درونم غوغا بود. از مرگ ابایی نداشتم اما اگه منشأ اصلی این باند رو پیدا نمی کردم، خیلی از آدم های دیگه هم قربانی جنایاتشون می شدند. همونجا بود که به بهونه رفتن به دستشویی ردیاب تو دندونم رو منهدم کردم. من تصمیمم رو گرفته بودم. هر طوری شده انتقام خون نیما رو ازشون می گرفتم.
دستی که روی شونه ام نشست رو به سرعت گرفتم و خواستم بپیچونم که نگاهم که به...
روم نمی شد برم خونه حاجی. من حتی نتونسته بودم جسد پسرش رو براش بیارم. بدن بی سر نیما جلو چشمای من خوراک سگ های وحشی این باند مخوف شد و من نتونستم جلو جنایتشون رو بگیرم. چون باید ریشه های اصلی رو پیدا می کردم. چون تنها نفوذی بودم و با چشمای خودم دیده بودم که این باند چه جنایت هایی که انجام میدهند. باید بی تفاوت می بودم در حالی که درونم غوغا بود. از مرگ ابایی نداشتم اما اگه منشأ اصلی این باند رو پیدا نمی کردم، خیلی از آدم های دیگه هم قربانی جنایاتشون می شدند. همونجا بود که به بهونه رفتن به دستشویی ردیاب تو دندونم رو منهدم کردم. من تصمیمم رو گرفته بودم. هر طوری شده انتقام خون نیما رو ازشون می گرفتم.
دستی که روی شونه ام نشست رو به سرعت گرفتم و خواستم بپیچونم که نگاهم که به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر