- ارسالیها
- 467
- پسندها
- 5,484
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #331
*** زهرا***
از کلینیک تا امام زاده راهی نبود برای همین پیاده رفتم. وارد صحن شدم و کنار ضریح دخیل بستم. بعدهم چادر نمازم رو برداشتم و شروع کردم به نماز خوندن.
- خدایا تو این بیکسی فقط تو رو دارم. خودت کمکم کن. خدایا سلامتی امیر و عزیز رو از تو میخوام. یا من اسمه دواء و ذکره شفاء.
تا ظهر تو امامزاده بودم و تحت تاثیر آرامش این مکان روحانی، کمی دریای مواج و طوفانی دلم آروم گرفته بود، بعد نماز از امامزاده زدم بیرون، خیلی گرسنه بودم برای همین برگشتم کلینیک تا از بوفه یه چیزی بخرم چون همه خونواده من الان تو بیمارستان بودند، پس خونه رفتن معنایی نداشت! تو راهرو کلینیک داشتم میرفتم که یه دست زنونه بازوم رو گرفت:
- اِ. اِ. وایسا ببینم دختر جون، تو همونی نیستی که صبح زود یواشکی جیم زده بودی؟...
از کلینیک تا امام زاده راهی نبود برای همین پیاده رفتم. وارد صحن شدم و کنار ضریح دخیل بستم. بعدهم چادر نمازم رو برداشتم و شروع کردم به نماز خوندن.
- خدایا تو این بیکسی فقط تو رو دارم. خودت کمکم کن. خدایا سلامتی امیر و عزیز رو از تو میخوام. یا من اسمه دواء و ذکره شفاء.
تا ظهر تو امامزاده بودم و تحت تاثیر آرامش این مکان روحانی، کمی دریای مواج و طوفانی دلم آروم گرفته بود، بعد نماز از امامزاده زدم بیرون، خیلی گرسنه بودم برای همین برگشتم کلینیک تا از بوفه یه چیزی بخرم چون همه خونواده من الان تو بیمارستان بودند، پس خونه رفتن معنایی نداشت! تو راهرو کلینیک داشتم میرفتم که یه دست زنونه بازوم رو گرفت:
- اِ. اِ. وایسا ببینم دختر جون، تو همونی نیستی که صبح زود یواشکی جیم زده بودی؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.