ایزد که سینه های تو را سار کرده استتاخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را
نقل است که در روز ازل مجمع لالان
گفتار تو را دیده و بستند زبان را !
تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم؟
میشوی یک پری دریایی از دل آب اگر که برخیزی
میشوی یک صدف پر از گوهر روی شنها اگر که بنشینی
يا میگذری از من يا راه نمیآيی
چون قد بلند خود، کوتاه نمیآيی
با روز قرار تو رد میشوم از هفته
با اينکه تو مدت هاست هر ماه، نمیآيی
یک لایه پنبه جان مرا حفظ می کند
از آتشی که در تنت انبار کرده است
آتش نهاده در تنت و پیش روی من
اخم تو را علامت هشدار کرده است