هدیه امیری مدیر بازنشسته سطح 13 ارسالیها 1,067 پسندها 3,492 امتیازها 19,173 مدالها 15 1/9/24 #21 m.sina گفت ای در سر زلف تو پریشانی ها واندر لب لعلت شکرافشانی ها گفتی ز فراق ما پشیمان گشتی ای جان چه پشیمان که پشیمانی ها کلیک کنید تا باز شود... از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی، در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی! امضا : هدیه امیری
m.sina گفت ای در سر زلف تو پریشانی ها واندر لب لعلت شکرافشانی ها گفتی ز فراق ما پشیمان گشتی ای جان چه پشیمان که پشیمانی ها کلیک کنید تا باز شود... از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی، در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی!
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 1/9/24 #22 هدیه امیری گفت از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی، در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی! کلیک کنید تا باز شود... هدیه امیری گفت از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی، در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی! کلیک کنید تا باز شود... یک چند به تقلید گزیدم خود را در خود بودم زان نسزیدم خود را نادیده همی نام شنیدم خود را از خود چو برون شدم بدیدم خود را امضا : m.sina
هدیه امیری گفت از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی، در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی! کلیک کنید تا باز شود... هدیه امیری گفت از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی، در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی! کلیک کنید تا باز شود... یک چند به تقلید گزیدم خود را در خود بودم زان نسزیدم خود را نادیده همی نام شنیدم خود را از خود چو برون شدم بدیدم خود را
هدیه امیری مدیر بازنشسته سطح 13 ارسالیها 1,067 پسندها 3,492 امتیازها 19,173 مدالها 15 1/9/24 #23 m.sina گفت یک چند به تقلید گزیدم خود را در خود بودم زان نسزیدم خود را نادیده همی نام شنیدم خود را از خود چو برون شدم بدیدم خود را کلیک کنید تا باز شود... اندک اندک جمع مستان میرسند، اندک اندک مي پرستان میرسند. امضا : هدیه امیری
m.sina گفت یک چند به تقلید گزیدم خود را در خود بودم زان نسزیدم خود را نادیده همی نام شنیدم خود را از خود چو برون شدم بدیدم خود را کلیک کنید تا باز شود... اندک اندک جمع مستان میرسند، اندک اندک مي پرستان میرسند.
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 1/9/24 #24 هدیه امیری گفت اندک اندک جمع مستان میرسند، اندک اندک مي پرستان میرسند. کلیک کنید تا باز شود... دوش آن بت من همچو مه گردون بود نی نی که به حسن از آفتاب افزون بود از دایره ی خیال ما بیرون بود دانم که نکو بود ندانم چون بود امضا : m.sina
هدیه امیری گفت اندک اندک جمع مستان میرسند، اندک اندک مي پرستان میرسند. کلیک کنید تا باز شود... دوش آن بت من همچو مه گردون بود نی نی که به حسن از آفتاب افزون بود از دایره ی خیال ما بیرون بود دانم که نکو بود ندانم چون بود
هدیه امیری مدیر بازنشسته سطح 13 ارسالیها 1,067 پسندها 3,492 امتیازها 19,173 مدالها 15 1/9/24 #25 m.sina گفت دوش آن بت من همچو مه گردون بود نی نی که به حسن از آفتاب افزون بود از دایره ی خیال ما بیرون بود دانم که نکو بود ندانم چون بود کلیک کنید تا باز شود... در آب فکن ساقی بط زاده آبی را بشتاب و شتاب اولی مستان شبابی را امضا : هدیه امیری
m.sina گفت دوش آن بت من همچو مه گردون بود نی نی که به حسن از آفتاب افزون بود از دایره ی خیال ما بیرون بود دانم که نکو بود ندانم چون بود کلیک کنید تا باز شود... در آب فکن ساقی بط زاده آبی را بشتاب و شتاب اولی مستان شبابی را
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 3/9/24 #26 هدیه امیری گفت در آب فکن ساقی بط زاده آبی را بشتاب و شتاب اولی مستان شبابی را کلیک کنید تا باز شود... امروز در این خانه کسی رقصانست کش کل کمال پیش او نقصانست ور در تو ز انکار رگی جنبانست آن ماه در انکار تو هم تابانست امضا : m.sina
هدیه امیری گفت در آب فکن ساقی بط زاده آبی را بشتاب و شتاب اولی مستان شبابی را کلیک کنید تا باز شود... امروز در این خانه کسی رقصانست کش کل کمال پیش او نقصانست ور در تو ز انکار رگی جنبانست آن ماه در انکار تو هم تابانست
هدیه امیری مدیر بازنشسته سطح 13 ارسالیها 1,067 پسندها 3,492 امتیازها 19,173 مدالها 15 3/9/24 #27 m.sina گفت امروز در این خانه کسی رقصانست کش کل کمال پیش او نقصانست ور در تو ز انکار رگی جنبانست آن ماه در انکار تو هم تابانست کلیک کنید تا باز شود... تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را فرومگذار در مجلس چنین اشگرف جامی را امضا : هدیه امیری
m.sina گفت امروز در این خانه کسی رقصانست کش کل کمال پیش او نقصانست ور در تو ز انکار رگی جنبانست آن ماه در انکار تو هم تابانست کلیک کنید تا باز شود... تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را فرومگذار در مجلس چنین اشگرف جامی را
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 3/10/24 #28 هدیه امیری گفت تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را فرومگذار در مجلس چنین اشگرف جامی را کلیک کنید تا باز شود... اندک اندک زين جهان هست و نيست نيستان رفتند و هستان می رسند جمله دامن های پرزر همچو کان از برای تنگدستان می رسند امضا : m.sina
هدیه امیری گفت تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را فرومگذار در مجلس چنین اشگرف جامی را کلیک کنید تا باز شود... اندک اندک زين جهان هست و نيست نيستان رفتند و هستان می رسند جمله دامن های پرزر همچو کان از برای تنگدستان می رسند
ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ کاربر حرفهای سطح 31 ارسالیها 2,534 پسندها 20,123 امتیازها 48,373 مدالها 34 5/10/24 #29 دوست همان بِه که بلاکش بُوَد عود همان بِه که در آتش بُوَد
m.sina کاربر خبره سطح 14 ارسالیها 3,536 پسندها 7,163 امتیازها 35,773 مدالها 16 6/10/24 #30 Delaram*☆♡ گفت دوست همان بِه که بلاکش بُوَد عود همان بِه که در آتش بُوَد کلیک کنید تا باز شود... در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند امضا : m.sina
Delaram*☆♡ گفت دوست همان بِه که بلاکش بُوَد عود همان بِه که در آتش بُوَد کلیک کنید تا باز شود... در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند