نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مشاعره مشاعره با اشعار افشین یداللهی

  • نویسنده موضوع Deleted
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 910
  • کاربران تگ شده هیچ

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,268
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #31
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود



گاهی همان کسی که دم از عقل می زند

در راه هوشیاری خود م**س.ت می رود



گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

وقتی که قلب خون شده بشکست می رود



اول اگر چه با سخن از عشق آمده

آخر خلاف آنچه که گفته است می رود
دمی سکوت کن غزل کمی بخواب بی صدا

تو خسته ای نگاه کن چقدر زخم خورده ای
و اتفاق بود اگر هنوز هم نمرده ای

نشسته ام کنار تو نترس خوب می شوی
دوباره ماه قصه ها پس از غروب می شوی

به خود که آمدی بگو بگو تمام درد را
بخوان که می شناسم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #32
دمی سکوت کن غزل کمی بخواب بی صدا

تو خسته ای نگاه کن چقدر زخم خورده ای
و اتفاق بود اگر هنوز هم نمرده ای

نشسته ام کنار تو نترس خوب می شوی
دوباره ماه قصه ها پس از غروب می شوی

به خود که آمدی بگو بگو تمام درد را
بخوان که می شناسم این صدای دوره گرد را

من از مسیر دیگری به حس تو رسیده ام
هزار و یک شب تو را هزار بار دیده ام

کسی تو را ندیده در سوال چشم های تو
نگو که اشک می شود وبال اشک های تو

نترس عمر سادگی به انتها نمی رسد
همیشه راه گم شدن به ناکجا نمی رسد
دلخوش به فانوسم مکن اینجا مگر خورشید نیست
با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,268
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #33
تو؛
یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم

یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین، م**س.ت و خمارت نیستم

شب‌زنده داری می‌کنی تا صبح زاری می‌کنی
تو بیقراری می‌کنی، من بیقرارت نیستم

پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی، نو می‌شوی، من در بهارت نیستم

زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام، اما کنارت نیستم

دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست، امن ام حصارت نیستم
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #34
تو؛
یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم

یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین، م**س.ت و خمارت نیستم

شب‌زنده داری می‌کنی تا صبح زاری می‌کنی
تو بیقراری می‌کنی، من بیقرارت نیستم

پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی، نو می‌شوی، من در بهارت نیستم

زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام، اما کنارت نیستم

دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست، امن ام حصارت نیستم
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آن سوی یقین شاید کمی هم کیش تر

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,268
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #35
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آن سوی یقین شاید کمی هم کیش تر

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود
دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلاً منی در کار نیست، امنم حصارت نیستم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #36
دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلاً منی در کار نیست، امنم حصارت نیستم
میشه خدا رو حس کرد تو لحظه‌های ساده
تو اضطراب عشق و گناه بی‌اراده

بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد می‌ره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد می‌ره
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,268
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #37
میشه خدا رو حس کرد تو لحظه‌های ساده
تو اضطراب عشق و گناه بی‌اراده

بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد می‌ره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد می‌ره
هزار و یک شب تو را هزار بار دیده ام
کسی تو را ندیده در سوال چشم های تو
نگو که اشک می شود وبال اشک های تو
نترس عمر سادگی به انتها نمی رسد
همیشه راه گم شدن به ناکجا نمی رسد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #38
هزار و یک شب تو را هزار بار دیده ام
کسی تو را ندیده در سوال چشم های تو
نگو که اشک می شود وبال اشک های تو
نترس عمر سادگی به انتها نمی رسد
همیشه راه گم شدن به ناکجا نمی رسد
درگیر من خواهی بود
و تظاهر می کنی که نیستی
مقایسه تو را از پا در خواهد آورد
من می دانم به کجای قلبت
شلیک کرده ام
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,541
پسندها
20,268
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #39
درگیر من خواهی بود
و تظاهر می کنی که نیستی
مقایسه تو را از پا در خواهد آورد
من می دانم به کجای قلبت
شلیک کرده ام
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده! باخانه ى من چه کردی؟!

جهانِ من از گریه ات خیس باران
تو با سقف کاشانه ى من چه کردی؟!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #40
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده! باخانه ى من چه کردی؟!

جهانِ من از گریه ات خیس باران
تو با سقف کاشانه ى من چه کردی؟!
یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم


یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین، م**س.ت و خمارت نیستم
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا