متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مشاعره مشاعره با اشعار فریبا الف

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 1,096
  • کاربران تگ شده هیچ

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #21
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #22
از پنجشنبه گذشتم
به امید ساحل امن جمعه
افسوس
لشکر غم
خوشامد گو شد
در پناه تاریکی اش
فارغ از نگاه های قضاوت گر
ماسک ها را از صورتم برمیدارم
در خلوتی دلخواه
برای دل خزان زده ام
خون گریه می کنم
 
امضا : فلورا.

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,524
پسندها
20,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #23
در پناه تاریکی اش
فارغ از نگاه های قضاوت گر
ماسک ها را از صورتم برمیدارم
در خلوتی دلخواه
برای دل خزان زده ام
خون گریه می کنم
بزم مستانه ی یار
معراجی است به
آغوش خدا!
...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,113
پسندها
4,571
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #24
امضا : Tahmine Arjmand

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
315
پسندها
638
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #25
دمیدن خورشید

از خاوران

آغاز زندگی دوباره است

مجالی دوباره

برای نیکو زیستن

و نقش زیبایی را

بر پرده ی هستی خلق کردن!!
مگذار دیگران نام تو را بدانند …
همین زلال بی‌کران چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست!
 
امضا : Sharif
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

Sharif

کاربر انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
315
پسندها
638
امتیازها
4,233
مدال‌ها
8
  • #26
بزم مستانه ی یار
معراجی است به
آغوش خدا!
...
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم ….
مرا فریاد کن !
 
امضا : Sharif
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #27
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم ….
مرا فریاد کن !

نگاهی انداخت به کوه و دشت و باغ
همه در غایت زیبایی
چه نازی داشت درخت سیب
لبهای گل سرخ باز بوسه طلب میکرد
نرگس با چشمان خمار
دلبری میکرد از رهگذران
درختان با میوه های نو رسته
چه طنازی میگردند در میان باغ
بید مجنون گیسو پریشان و عاشقان را صدا میکرد
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,524
پسندها
20,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #28
نگاهی انداخت به کوه و دشت و باغ
همه در غایت زیبایی
چه نازی داشت درخت سیب
لبهای گل سرخ باز بوسه طلب میکرد
نرگس با چشمان خمار
دلبری میکرد از رهگذران
درختان با میوه های نو رسته
چه طنازی میگردند در میان باغ
بید مجنون گیسو پریشان و عاشقان را صدا میکرد
در پناه تاریکی اش
فارغ از نگاه های قضاوت گر
ماسک ها را از صورتم برمیدارم
در خلوتی دلخواه
برای دل خزان زده ام
خون گریه می کنم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #29
در پناه تاریکی اش
فارغ از نگاه های قضاوت گر
ماسک ها را از صورتم برمیدارم
در خلوتی دلخواه
برای دل خزان زده ام
خون گریه می کنم
می تابی بر جانم شب بخواب می رود

روز آغاز میشود تو شیرین ترین

شروع هر روز منی
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,524
پسندها
20,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #30
می تابی بر جانم شب بخواب می رود

روز آغاز میشود تو شیرین ترین

شروع هر روز منی
یک من بود با یک تو
نسیمی وزید باد شد
ناگهان طوفان در گرفت
من در تو پیچید تو در من
من و تو ما شدیم
ما ،بی من و تو شد
آری عشق حاکم شد
 

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا