عاقل آن استعمریست
کز
خلاصیِ
جان
در
شکنجهام.
عشقبازی چه بلا فکر خطایی بودستعقل چه آورد ز گردون پیام
خاصه سوی خاص نهانی ز عام؟
گفت: چو خورد نیست فلک را قرار
نیست درو نیز شما را مقام
عشق بازیچه و حکایت نیستعشق رخ یار بر من زار مگیر
بر خسته دلان رند خمار مگیر