- ارسالیها
- 10,345
- پسندها
- 25,478
- امتیازها
- 83,373
- مدالها
- 54
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #31
دوست داشتم جیغ بزنم، «پس چی فکر کردین؟ اون گل پسرتون با اون کارش لایق اینه که خودم بندازمش زندون و به روز سیاه بنشونمش، مگه عاشق چشم و ابروشم که بمونم و بدبختیای خونوادهش رو تحمل کنم؟» ولی مجبور بودم سکوت کنم و ادای زنای از جان گذشته رو دربیارم. یه لبخند لرزون رو لبای بیرنگم نشوندم و گفتم:
- بهخاطر فائض نمیگم که من از اون بریدم. بهخاطر مامان میگم. حتماً تو جریان هستین که مامانم تو دنیا نیست. من بعد از مرگش همش تو حسرتش بودم که همهش با دیدن مامان انیس جبران شد. مامان بابا بیشتر از اینا به گردنم حق دارن که تو این مدت هیچی از مهربونی واسم کم نذاشتن. تازهش هم چرا بذاریم مامان اینجا بمونه؟ شما یه زوج جوونید، منم مامان رو خیلی دوست دارم و حاضرم از دل و جون ازش مراقبت کنم.
و روبه نوید که...
- بهخاطر فائض نمیگم که من از اون بریدم. بهخاطر مامان میگم. حتماً تو جریان هستین که مامانم تو دنیا نیست. من بعد از مرگش همش تو حسرتش بودم که همهش با دیدن مامان انیس جبران شد. مامان بابا بیشتر از اینا به گردنم حق دارن که تو این مدت هیچی از مهربونی واسم کم نذاشتن. تازهش هم چرا بذاریم مامان اینجا بمونه؟ شما یه زوج جوونید، منم مامان رو خیلی دوست دارم و حاضرم از دل و جون ازش مراقبت کنم.
و روبه نوید که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش