- تاریخ ثبتنام
- 24/11/21
- ارسالیها
- 10,354
- پسندها
- 25,605
- امتیازها
- 83,373
- مدالها
- 54
سطح
34
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #41
دهنم به نیشخندی کج شد:
- غلط کردی! یه قرون بهت نمیدم.
لیوانی از آبچکون برداشت و رفت سمت یخچال و حینی که از تو تنگ برای خودش آب میریخت گردنش رو تاب داد و با دلگیری نمایشیای ادا دراُورد:
- خیلی نمکنشناسی! من این همه دارم تبلیغت رو میکنم، عرقم دراومد دیگه.
و لیوانش رو یه نفس سرکشید. حرصم گرفت و به شوخی حرف دلم رو زدم:
- همین که واست لباس مجانی میدوزم واسه هفت پشتت بسه.
لیوان رو همونجور تو ظرفشویی انداخت و از آشپزخونه بیرون اومد و همونطور که به سمت اتاق مامان میرفت غرغر کرد:
- بیلیاقت! نه بیا پولم بگیر! ببین خودم رو واسه کی جر دادم.
دنبالش نرفتم. اونا برای خودشون خلوت میخواستن. حوصله حرفاشون رو هم نداشتم؛ همهش درمورد بابا و فائض بودن که من اصلاً دوست نداشتم چیزی درموردشون...
- غلط کردی! یه قرون بهت نمیدم.
لیوانی از آبچکون برداشت و رفت سمت یخچال و حینی که از تو تنگ برای خودش آب میریخت گردنش رو تاب داد و با دلگیری نمایشیای ادا دراُورد:
- خیلی نمکنشناسی! من این همه دارم تبلیغت رو میکنم، عرقم دراومد دیگه.
و لیوانش رو یه نفس سرکشید. حرصم گرفت و به شوخی حرف دلم رو زدم:
- همین که واست لباس مجانی میدوزم واسه هفت پشتت بسه.
لیوان رو همونجور تو ظرفشویی انداخت و از آشپزخونه بیرون اومد و همونطور که به سمت اتاق مامان میرفت غرغر کرد:
- بیلیاقت! نه بیا پولم بگیر! ببین خودم رو واسه کی جر دادم.
دنبالش نرفتم. اونا برای خودشون خلوت میخواستن. حوصله حرفاشون رو هم نداشتم؛ همهش درمورد بابا و فائض بودن که من اصلاً دوست نداشتم چیزی درموردشون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.