- ارسالیها
- 10,310
- پسندها
- 25,053
- امتیازها
- 83,373
- مدالها
- 53
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
خسته و عصبی از پلهها بالا رفتم و وارد اتاقم شدم. اتاقم با گلای سرخ و سفید تزیین شده بود. روی تخت بزرگم یه قلب سرخ از گلبرگ کشیده بودن و بوی خوب و ملایمی تو اتاق پخش بود. جلو رفتم و روی تختم نشستم. نگام تو اتاق خالی و ساکت چرخید. یه دونه گلدون روی پاتختی پر از گلای رز سرخ بود. دستم رو روی سطح نرم روتختی کشیدم و غرغر کردم:
- عجب شبی بود! معلوم نیست چه خبره. بره سر جاده میوه بفروشه که بهتره. این چه کاریه آخه؟ یه دقیقه آزادی نداره.
و با چشمای گرد و درشتم به کمد دیواری کرمرنگ اتاق که روی هر درش یه شاخه گل رز بود نگاه کردم و آهی کشیدم.
***
شکر که پای به قصر آرزوها نگذاشتهام
همهاش خوابی بزرگ بود
که سر به بالین نگذاشته
از آن برخاستم
وقتی یه آرایش ملیح و قشنگ رو پوست سفیدم گذاشتم، از جلوی...
- عجب شبی بود! معلوم نیست چه خبره. بره سر جاده میوه بفروشه که بهتره. این چه کاریه آخه؟ یه دقیقه آزادی نداره.
و با چشمای گرد و درشتم به کمد دیواری کرمرنگ اتاق که روی هر درش یه شاخه گل رز بود نگاه کردم و آهی کشیدم.
***
شکر که پای به قصر آرزوها نگذاشتهام
همهاش خوابی بزرگ بود
که سر به بالین نگذاشته
از آن برخاستم
وقتی یه آرایش ملیح و قشنگ رو پوست سفیدم گذاشتم، از جلوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر