- ارسالیها
- 1,146
- پسندها
- 29,546
- امتیازها
- 52,073
- مدالها
- 28
- نویسنده موضوع
- #51
به این فکر کردم چه خوب بود اگر آدم در نهایت اندوه و خشم، چشمهایش را میبست و وقتی میگشود، خود را در کلبهای امن، دور، تنها و آرام مییافت و تا میرفت فکر کند که پیش از این کجا بوده و چقدر اندوه در سینه داشته، نسیم خنکی میوزید و حواسش را از تمام دلواپسیهای جهان پرت میکرد... .
چه خوب بود اگر آدم میتوانست هرکجای جهان که کم آورد و دلیلی برای ادامه نیافت، اوضاع و موقعیت و اتفاقات و آدمها را مطابق میل و ارادهی خودش عوض کند و چه خوب میشد اگر عمر اندوه و رنجهای آدمی کوتاه بود... چه خوب میشد با پلک زدنی روزگار را عقب و جلو کرد تا اشتباهاتت را اصلاح کرد.
- ترمه، خیلی وقته اون تویی نمیخوای بیای بیرون؟ خوبی؟!
نگاه سبزم را از آینه میگیرم و به این فکر میکنم اگر کسی قرار بود زندگیش را...
چه خوب بود اگر آدم میتوانست هرکجای جهان که کم آورد و دلیلی برای ادامه نیافت، اوضاع و موقعیت و اتفاقات و آدمها را مطابق میل و ارادهی خودش عوض کند و چه خوب میشد اگر عمر اندوه و رنجهای آدمی کوتاه بود... چه خوب میشد با پلک زدنی روزگار را عقب و جلو کرد تا اشتباهاتت را اصلاح کرد.
- ترمه، خیلی وقته اون تویی نمیخوای بیای بیرون؟ خوبی؟!
نگاه سبزم را از آینه میگیرم و به این فکر میکنم اگر کسی قرار بود زندگیش را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش