نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت دلنوشتهٔ قلبم را پس بده | Hadis.ka کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,089
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام او
567564_1d584f7e22a457654ea10ad76534e9ef.jpg
نام دلنوشته: قلبم را پس بده
نام نویسنده: Hadis.ka
تگ: محبوب
ویراستار: ستاره لطفیـ
مقدمه:
به که بگویم قلبم را پس نمی‌دهی؟
به که بگویم دگر تاب این بی‌قلبی را ندارم؟!
آن‌ها هم بی‌رحمند!
درست همانند تو که قلبم را با‌ اجازه برداشتی؛
ولی بی‌اجازه آن را پس نمی‌دهی... .
قبل از آن‌که نیست شوم،
قلبم را پس بده! من برای زنده ماندن نه؛
برای عشق ورزیدن به تو می‌خواهمش!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,379
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • #2
•| بسم رب قلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

IMG-20200319-WA0010.jpg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.

"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,089
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
قلبم را پس بده!
مگر من چه گناهی کرده‌ام؟!
من فقط می‌خواهم که دوباره دوست بدارم؛
و دوباره دوست داشته شوم!
قلبم را پس بده!
قول می‌دهم که دیگر چیزی طلب نکنم... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,089
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
آخر این انصاف است که او قلبم را پس ندهد؟!
کدام قانون این حق را به او می‌دهد؟
چه کسی این قانون را نوشته است؟
آن‌کس که این قانون را نوشت؛
خودش احساس نداشت؟!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,089
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
بر روی تاب نشسته‌ام و مرا هول می‌دهی!
موهایم در هوا می‌رقصند؛
از شادی قهقهه می‌زنم؛
اما تو با بوسه‌ات به قهقهه‌ام، خاتمه می‌دهی.
ناگهان با صدای رعد و برق از خواب می‌پرم
و بوسیدن و بوسیده شدن به کنار؛
تو حتی قلبم را پس نمی‌دهی!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,089
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
کاش می‌توانستم اندکی به سوی تو پرواز کنم!
کاش می‌شد اندکی به تو می‌رسیدم؛
یا حداقل کاش می‌شد؛
اندکی سخت،
تو را در آغوش بگیرم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,089
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
نفسم گرفت بس که تو را، فریاد زدم!
نفسم را نگیر!
خودت را که به من باز نمی‌گردانی؛
حداقل قلبم را پس بده.
بگذار هر چند با درد، اندکی آسوده نفس بکشم.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,089
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
سرم را روی شانه‌ات می‌گذارم؛
سرت را تگیه‌گاه سرم می‌کنی
دستانت رو پیچک‌وار به دور حلقه می‌کنی
و در آغوشت گهواره‌وار تکانم می‌دهی.
طعم آرامش را می‌چشم؛
اما زود از خواب می‌پرم
و گویی آرامشم چیزی جز سراب نبوده است
اگر گهواره برای خواب کردن است، پس چرا من بیدارم؟
چرا باز هم من مانده‌ام در طلب قلبم؟ چرا رهایش نمی‌کنی؟ رهایش کن!
بگذار به سویم پر بکشد؛ البته اگر راه خانه را به فراموشی نسپرده باشد... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,089
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
از رهگذری شنیدم،
عاشق که باشی فراموشی می‌گیری!
معشوقت اگر رهایت کند، دیوانه می‌شوی!
پس چرا من هر چه که رج به رج خودم را می‌شکافم، اثری از فراموشی نمی‌بینم؟ پس چرا دیوانه نشده‌ام؟
اصلا خودت بگو!
چرا من حتی این را فراموش نمی‌کنم که قلبم را پس نمی‌دهی؟!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,089
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
از بس با پای پیاده، کوچه پس کوچه‌های شهر را گز کرده‌ام،
پاهایم خسته شدند
و کفش‌هایم از درد فریاد می‌کشند!
چشم‌هایم آب شدند،
از بس که تو را گریستند.
گلویم نخ‌کش شد بس که تو را صدا زدم.
دگر نای این را ندارم که قلبم را از تو طلب کنم!
چرا دلت برایم نمی‌سوزد؟!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا