- ارسالی‌ها
- 984
- پسندها
- 16,701
- امتیازها
- 43,073
- مدال‌ها
- 6
- نویسنده موضوع
- محروم
- #31
نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
روی سایت دلنوشته خاطرات را تغییر بده! | Shayea کاربر انجمن یک رمان
- نویسنده موضوع Unidentified
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 47
- بازدیدها 2,322
-
- برچسبها
- خاطرات را تغییر بده!
- کاربران تگ شده هیچ
- وضعیت
- ارسالی‌ها
- 984
- پسندها
- 16,701
- امتیازها
- 43,073
- مدال‌ها
- 6
- نویسنده موضوع
- محروم
- #32
- ارسالی‌ها
- 984
- پسندها
- 16,701
- امتیازها
- 43,073
- مدال‌ها
- 6
- نویسنده موضوع
- محروم
- #33
- ارسالی‌ها
- 984
- پسندها
- 16,701
- امتیازها
- 43,073
- مدال‌ها
- 6
- نویسنده موضوع
- محروم
- #34
"اویی" ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ "زندگی" ﺍﺳﺖ؛
نبودش ذره ذره آبت می‌کند...!
نبودش ذره ذره آبت می‌کند...!
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified
- ارسالی‌ها
- 984
- پسندها
- 16,701
- امتیازها
- 43,073
- مدال‌ها
- 6
- نویسنده موضوع
- محروم
- #35
- ارسالی‌ها
- 984
- پسندها
- 16,701
- امتیازها
- 43,073
- مدال‌ها
- 6
- نویسنده موضوع
- محروم
- #36
- ارسالی‌ها
- 984
- پسندها
- 16,701
- امتیازها
- 43,073
- مدال‌ها
- 6
- نویسنده موضوع
- محروم
- #37
چشمان تو یک دنیا عشق، دستانت گرم، نگاهم می‌کنی، غرق نگاهت می‌شوم...
لبخند می‌زنی و محو خنده‌هایت می‌شوم، گفته بودم من آخر دیوانه‌ات می‌شوم...
در کنار تو آرامش، بنشین در کنارم، دستم درون موهایت هست و یک حس عاشقانه و نوازش!
تو هم مثل من می‌شنوی صدای قلبم را، من هم مثل تو می‌شنوم، صدای باران را...
می‌بارد باران عشق، من و تو در آغوش هم، چه گرمایی دارد محفل عاشقانه ما...
در نگاهت می‌بینم باران را، در نگاهم می‌بینی ابرهای آسمان را، من و تو تنها می‌دانیم این راز را...
لبخند می‌زنی و محو خنده‌هایت می‌شوم، گفته بودم من آخر دیوانه‌ات می‌شوم...
در کنار تو آرامش، بنشین در کنارم، دستم درون موهایت هست و یک حس عاشقانه و نوازش!
تو هم مثل من می‌شنوی صدای قلبم را، من هم مثل تو می‌شنوم، صدای باران را...
می‌بارد باران عشق، من و تو در آغوش هم، چه گرمایی دارد محفل عاشقانه ما...
در نگاهت می‌بینم باران را، در نگاهم می‌بینی ابرهای آسمان را، من و تو تنها می‌دانیم این راز را...
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified
- ارسالی‌ها
- 984
- پسندها
- 16,701
- امتیازها
- 43,073
- مدال‌ها
- 6
- نویسنده موضوع
- محروم
- #38
نقاب
شهر بزرگ…
پر از آدم…
آدمایی که چهره واقعیشون پیدا نیست!
نقاب خنده رو روی صورتشون زدن…
آهای بی‌معرفت…!
توی این شهر پر نقاب…
تو با اون بخواب، من با قرص خواب!
شهر بزرگ…
پر از آدم…
آدمایی که چهره واقعیشون پیدا نیست!
نقاب خنده رو روی صورتشون زدن…
آهای بی‌معرفت…!
توی این شهر پر نقاب…
تو با اون بخواب، من با قرص خواب!
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified
- ارسالی‌ها
- 984
- پسندها
- 16,701
- امتیازها
- 43,073
- مدال‌ها
- 6
- نویسنده موضوع
- محروم
- #39
کوچ
تنهایی یعنی…
یه حس که از مرگ هم بدتره…
حسی که باعث میشه اشکات سرازیر بشن!
حس اینکه کسی نباشه تا بهت دلگرمی بده…
کسی نباشه تا توی این روزای سرد پاییزی دستای یخ‌زده‌ت رو توی دست بگیره و گرمشون کنه…
همه میگن پاییز فصل عاشقی!
ولی برای من فصل حقیقته…
توی پاییز همه خود واقعیشون رو نشون میدن!
حتی پرنده‌هایی که بخاطر سرمای هوا کوچ می‌کنن!
تنها پرنده نیست…
بعضی وقتا آدما هم کوچ می‌کنن!
تنهایی یعنی…
یه حس که از مرگ هم بدتره…
حسی که باعث میشه اشکات سرازیر بشن!
حس اینکه کسی نباشه تا بهت دلگرمی بده…
کسی نباشه تا توی این روزای سرد پاییزی دستای یخ‌زده‌ت رو توی دست بگیره و گرمشون کنه…
همه میگن پاییز فصل عاشقی!
ولی برای من فصل حقیقته…
توی پاییز همه خود واقعیشون رو نشون میدن!
حتی پرنده‌هایی که بخاطر سرمای هوا کوچ می‌کنن!
تنها پرنده نیست…
بعضی وقتا آدما هم کوچ می‌کنن!
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified
- ارسالی‌ها
- 984
- پسندها
- 16,701
- امتیازها
- 43,073
- مدال‌ها
- 6
- نویسنده موضوع
- محروم
- #40
عشق
عشق یعنی…
با اینکه دوستت نداره!
ولی تو با تمام وجود دوسش داشته باشی…
عشق یعنی…
با اینکه دوستت نداره!
ولی تو با تمام وجود دوسش داشته باشی…
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified
- وضعیت
موضوعات مشابه
- قفل شده
- قفل شده
- قفل شده
- قفل شده
- قفل شده
- قفل شده
