متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته یک تیکه از قلبم | Yegane کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع YGNeae
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 31
  • بازدیدها 2,401
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #11
تو هم همانطور که دلم برایت تنگ شده، برایم تنگ شده؟
آه، حواسم نبود،
آره...
سوال مزخرفی بود...
فقط برای نوشتن یک دلنوشته این را گفتم؛
وگرنه چه دلیلی دارد برای کسی که حتی دیگر مرا نمی‌شناسند چیزی بنویسم؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #12
تیغ را برداشتم و روی نبضم گذاشتم
می‌خواستم صدای نبضی که برایت می‌زند را خفه کنم؛
اما...
می‌دانی چه انتظاری داشتم...؟
معلوم است که نه...
دلم می‌خواست فریاد می زدی:
«این کار را نکن!»
اما...
گفتی:
«روی نبض دستت نه، بلکه آن را روی شاهرگ گردنت بگذار...»

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #13
دفترِ خاطراتِ من...
برگه‌هایش...
مثل یک تیکه از قلبم پاره پاره و
رنگش...
درست به سفیدی رنگ صورتم وقتی گفتی
"خداحافظ برای همیشه " است...
چیزی نمی‌توانستم بنویسم...
چون...
از همان روز، یکی از رگ‌هایم که توسطِ تیغ حرف‌هایت پاره شده بود، نتوانست به دستِ چپی که با آن از تو می‌نویسم فرمان بدهد...!
و امروز، باز هم همان رگ، از همان قلبِ زخم خورده، کاری می‌کند تا من با ورق زدن به عقب و خواندن هر کلمه از هر خاطره، خون را در وجودش به جریان بیندازم...
بیچاره...!
اگر جانی برایم بماند، به او خواهم گفت جز بازگشتِ قاتل هر دویمان (تو)، حتی 10 جلد از کتابِ خاطره هم نمی‌تواند برایش خون و برایم یک روح، بیاورد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #14
کاش می‌شد دوباره دستانم را سه بار بفشاری
و من با یکی اضافه‌تر جوابت را دهم...!
و کاش می‌شد بعد از نشان دادن اعتماد و عشقت به سویم برگردی و بگویی:
"راه زیادی را در پیش داریم"
و من به جای آنکه لبخند بزنم و با عشق نگاهت کنم، بگویم:
"اگر به آنجا برویم، دست‌های هم را برای همیشه از دست می‌دهیم!"
و همه این‌ها در "کاش" خلاصه می‌شود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #15
می‌دیدم که سایه‌ای پشت سرم همه جا حرکت می‌کند
و هر کاری را که می‌کنم انجام می‌دهد؛
اما جالب‌ترین قستمش این بود که
وقتی گریه می‌کردم، شبیه فردی می‌ایستاد و می‌خندید که مرا به این روز انداخته است
و فهمیدم تنها چیزی که باعث می‌شود برای یک بار به من لبخند بزند، گریه کردنم است!
پس هر روز گریه کردم و با لبخند زیبایش روزم را ساختم...
ولی گاهی فقط به این فکر می‌کردم که اگر تیکه‌های رنگیِ قلبم، که خودش پدیدآورنده و نقاش آن بود را نشان دهم، چه حالی به او دست خواهد داد؟
قهقه می‌زند یا می‌شود همان مهربان چند مدت پیش...؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #16
تنها چیزی که می‌تواند مرا متوقف کند، چشمان اقیانوسی تو است...
وقتی می‌خواهم به سویت هجوم بیاورم، طوری نگاه می‌کنی که کشتی‌هایم داخل اقیانوسِ پهناورت غرق می‌شوند و با دیدن رنگ آن‌ها، به آرامش می‌رسم
وقتی می‌خواهم حرفی را بزنم، باز هم با طرز نگاهت، رشته کلامم را پاره می‌کنی
و وقتی می‌خواهم خیره‌ات شوم، طوری خیره‌ام می‌شوی که چشمانم تار می‌شود و بعد می‌فهمم نیم ساعت است به تو نگاه می‌کنم!
محو چه شده‌ام؟ جذبه‌ات؟ چشمانت؟ یا رنگش که از آن صداقت و قدرت می‌بارد و آرامش می‌دهد؟!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #17
همیشه می‌نشستم کنارت...
و از آرزوها و هدف‌هایم می‌گفتم و تو با شوق مرا تماشا می‌کردی؛
اما وقتی به بحث آیندهِ «ما» رسیدم،
طوری از کنارم برخاستی که انگار حرفم می‌توانست جانت را بگیرد...!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #18
نرسد روزی که به قلبم گویم:
" نلرز برای هر کس... "

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #19
قلب همه از جنس ماهیچه
قلب من از جنس شیشه
و
قلب تو از جنس سنگ...!

 
آخرین ویرایش
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #20
همه برای خفه نشدن، از آب فرار می‌کنند؛
اما من،
با آب نفس می‌کشم...

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا