- ارسالیها
- 984
- پسندها
- 16,701
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 6
- نویسنده موضوع
- محروم
- #41
از خاطرات، از گذشتههایمان چیزی باقی نمانده...
جز حسرت و یک دل شکسته!
تمام قصه ما خلاصه میشود در قلب بیوفای تو!
من سختترین شبها را گذراندم و با چشمهای پر از اشکم، میخندیدم به عشقمان!
آن زمان که قلبت برایم میتپید، قلب من از تپش افتاد...
پس همان بهتر، اینک قلبم برای خودم میتپد...
خستهام، دیگر نمیگویم که دل شکستهام، نمیخندم به گذشتهها...
نمینویسم از خاطرهها، به یاد نمیآورم آن لحظهها را...
میخواهم در حال خودم باشم، میخواهم برای یک بار هم که شده از عشق متنفر باشم!
تو کاری کردی که حتی اگر روزی ببینمت، دیگر نمیشناسمت!
جز حسرت و یک دل شکسته!
تمام قصه ما خلاصه میشود در قلب بیوفای تو!
من سختترین شبها را گذراندم و با چشمهای پر از اشکم، میخندیدم به عشقمان!
آن زمان که قلبت برایم میتپید، قلب من از تپش افتاد...
پس همان بهتر، اینک قلبم برای خودم میتپد...
خستهام، دیگر نمیگویم که دل شکستهام، نمیخندم به گذشتهها...
نمینویسم از خاطرهها، به یاد نمیآورم آن لحظهها را...
میخواهم در حال خودم باشم، میخواهم برای یک بار هم که شده از عشق متنفر باشم!
تو کاری کردی که حتی اگر روزی ببینمت، دیگر نمیشناسمت!
آخرین ویرایش توسط مدیر