متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشتهٔ ویران دل است|روناهی بازگیر کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
26,185
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
***
لااقل می‌گذاشتی کفن دلم خشک شود!
بعد کارت عروسی‌ات را می‌فرستادی... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
26,185
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #22
***
او شکست!
مرا،
دل را،
غرور را... !
من هم به تلافی،
شکستم!
شیشه را،
آینه را،
بغض را... !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
26,185
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #23
***
بگذار مرا احمق بدانند!
مرا دیوانه بدانند!
بگذار بخندند به منی که هر روز عکس‌هایت را دستمال می‌کشم، و هر شب پیرهنت را در آغوش!
آن ها که نمی‌دانند؛
نمی‌دانند دلتنگی چه بر سر آدم می آورد... !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
26,185
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #24
می‌گویند عاشقی جرم نیست!
اگر نیست...
پس چرا تاوان دارد؟!
چرا تاوانش سوختن است؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
26,185
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #25
می‌دانی غذای هر روز من چیست؟!
یک قاشق دلتنگی،
یک کاسه بغض،
یک لیوان افسردگی ،
و یک بشقاب مرگ...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
26,185
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #26
من تمام سرمایه‌ام، قلبم را،
به تو می‌دهم و تو فریب وار لبخند می‌زنی، و به خیالت من چه ساده‌لوحانه چنین کردم...!
اما لبخند صورت من هم فریب بود!
برای تو نه...
برای عقلی که فغان می‌کرد، و قلبی که مرثیه می خواند...!
و لعنت به همان قلب که برای دیدن همان لبخندت سر خودش را برید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
26,185
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #27
دلم می‌سوزد برایش!
بالش بیچاره...
از دست اشک‌های من یک شب راحت ندارد...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
26,185
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #28
آن‌قدر تنگ شد،
آن‌قدر تنگ شد؛
که حالا دیگر محو شده...
دلم را می‌گویم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
26,185
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #29
من انتهای هر دلنوشته‌ام را همیشه امضا می‌زنم...
منتها با اشک!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
26,185
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #30
تو،
فقط بخند!
جور تمام گریه‌ها و بغض‌ها را، من بر دوش می کشم...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روحـــناهی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا