- ارسالیها
- 1,416
- پسندها
- 26,185
- امتیازها
- 47,103
- مدالها
- 56
- سن
- 21
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #41
قایقم را که میساختم هر کس از کنارم رد میشد با چشمان گرد شده نگاهم میکرد؛
من اما لبخندم را عمیقتر میکردم و سریع تر میساختم!
میدانی شاید آنها در فکر این بودند که در یک شهر کویری بی دریا و رود قایق را میخواهم چه کنم!
آنها را ببخش!
آنها نمیدانستند که این قایق، تنها راه برای نجات از اقیانوس چشمان تو بود...
من اما لبخندم را عمیقتر میکردم و سریع تر میساختم!
میدانی شاید آنها در فکر این بودند که در یک شهر کویری بی دریا و رود قایق را میخواهم چه کنم!
آنها را ببخش!
آنها نمیدانستند که این قایق، تنها راه برای نجات از اقیانوس چشمان تو بود...
آخرین ویرایش توسط مدیر