نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت دلنوشتهٔ ویران دل است|روناهی بازگیر کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

روناهی

مدیر بازنشسته
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,421
پسندها
26,237
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • #31
تو هم با همان لحنی به او دوستت دارم می‌گویی، که من هر روز به عکست؟!
از عمق وجودت؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روناهی

روناهی

مدیر بازنشسته
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,421
پسندها
26,237
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • #32
دلت به رحم نمی‌آید؟!
تا کجا باید در کوچه پس کوچه‌های چشمانت گداییِ سرپناهی کنم؟
من که به گوشه اش هم راضی ام...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روناهی

روناهی

مدیر بازنشسته
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,421
پسندها
26,237
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • #33
چند شب دیگر گریه کنم برمی‌گردی؟!
یک شب؟
دو شب؟
یک ماه؟
یک سال؟
بگو یک قرن...!
من تا مرگ خواهم گریست تا برگردی...

اما نگو اینکه می‌گویند«آمدنی در کار نیست» حقیقت دارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روناهی

روناهی

مدیر بازنشسته
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,421
پسندها
26,237
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • #34
مگر نمی‌دانستی الاکلنگ را دو هم وزن سوار می‌شوند؟!
پس چرا رفتنت را رو به روی قلبم نشاندی؟
اینکه هنوز ننشسته قلب بیچاره را تکه تکه کرده...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روناهی

روناهی

مدیر بازنشسته
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,421
پسندها
26,237
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • #35
گفتم:« برایت چه هستم؟!»
گفتی: «مزاحم!»
آنی که بر لبانم نشست، تلخ‌خند نبود...
چون زهر‌خند بود...!
و لعنت به منی که روز قبلش جایی میان دلنوشته‌هایم نوشته بودم:
«تو را بخواهم خلاصه کنم می‌شوی یک کلمه:
من!»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روناهی

روناهی

مدیر بازنشسته
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,421
پسندها
26,237
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • #36
بعد از رفتنت گوش تیز می‌کنم؛
مبادا...
میان طعنه‌هایی که بر سرم می‌بارند، کسی از تو بد بگوید!
کسی بگوید فریب کاری،
بگوید نامردی،
فقط مشکلش این جاست، که هر بار می‌گویم می‌آیی!
سال بعدش طعنه می‌زنند:« هنوز در راه است؟!»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روناهی

روناهی

مدیر بازنشسته
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,421
پسندها
26,237
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • #37
چرا منی را که من را زیر پاهایم برای تو لگد مال کرد، شکستی؟!
حرفی نیست!
حالا برای چه آمده‌ای؟!
برگشتن؟!
از شیشه‌ی شکسته انتظار چه داری؟
نوازش؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روناهی

روناهی

مدیر بازنشسته
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,421
پسندها
26,237
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • #38
من هر روز حتی زود‌تر از خود روز بیرون می‍زنم، تا تازه‌ترین شاخه‌ی گل شهر هدیه‌ی تو باشد!
حیف...
حالا آن‌قدر گلبرگ خشک شده‌ی مرده در اتاق هست، که از آمدنت دست کشیده‌ام...!
نه...
نا‌امید نشده‌ام!
فقط جایی میان همان گل‌ها مرده‌ام...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روناهی

روناهی

مدیر بازنشسته
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,421
پسندها
26,237
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • #39
می‌دانم!
شاید خواندن این نوشته‌های لرزان در هم بر هم،
خیلی برایت سخت باشد!
اما تقصیر من نیست...
این‌ها دل‌نوشته اند!
نویسنده‌شان قلب من است!
مقصر اوست...
مقصر قلب است و دست و پای شکسته اش!
شاهد هم تویی و شکستن این قلب!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روناهی

روناهی

مدیر بازنشسته
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,421
پسندها
26,237
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • #40
من به درک!
دلت به حال چشم‌هایم نمی‌سوزد؟!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روناهی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا