- تاریخ ثبتنام
- 8/3/20
- ارسالیها
- 642
- پسندها
- 7,538
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 18
سطح
13
- نویسنده موضوع
- #11
صدای ریختن آب را شنیدم، بعد صدای خوردن لیوان کریستال روی میز چوبی، همان لحظه سهند گفت:
- عزیزم یکم آب بخور حالت جا بیاد.
ته دلم گفتم:
- بهتره کوفت بخورم.
لیوان را برداشتم و لاجرعه سر کشیدم.
- با ناراحتی و سر این و اون داد زدن اگه مشکل حل میشد، من چنان عربدهای میکشیدم که کل تهران به خودش بلرزه! اما پادزهر این ماجرا بدخلقی نیست!
- مغزم داره سوت میکشه! من فقط یه ماه ایران نبودم، بالا سر کار نبودم ببین چی شده آخه!
- اونی که داره این کارا رو میکنه قبل رفتن تو تدارک این گندکاری رو داده، رفتنت فقط خلع بوده و گندش الان در اومده.
سهند روی مبل قهوهای چرمی نشست و تکیه داد.
- به بچهها گفتم حساب بانکی و گردش حساب هر ده تا فروشگاه های لوازم وارداتی رو چک کنن، حتماً از تو این حسابا یه چیزی باید...
- عزیزم یکم آب بخور حالت جا بیاد.
ته دلم گفتم:
- بهتره کوفت بخورم.
لیوان را برداشتم و لاجرعه سر کشیدم.
- با ناراحتی و سر این و اون داد زدن اگه مشکل حل میشد، من چنان عربدهای میکشیدم که کل تهران به خودش بلرزه! اما پادزهر این ماجرا بدخلقی نیست!
- مغزم داره سوت میکشه! من فقط یه ماه ایران نبودم، بالا سر کار نبودم ببین چی شده آخه!
- اونی که داره این کارا رو میکنه قبل رفتن تو تدارک این گندکاری رو داده، رفتنت فقط خلع بوده و گندش الان در اومده.
سهند روی مبل قهوهای چرمی نشست و تکیه داد.
- به بچهها گفتم حساب بانکی و گردش حساب هر ده تا فروشگاه های لوازم وارداتی رو چک کنن، حتماً از تو این حسابا یه چیزی باید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش