- تاریخ ثبتنام
- 8/3/20
- ارسالیها
- 642
- پسندها
- 7,538
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 18
سطح
13
- نویسنده موضوع
- #41
امیر داشت برای خودش حرف میزد و متوجه نبود دارم میخوابم. و وقتی متوجه شد، شاکی گفت:
- مرد حسابی چرا گرفتی خوابیدی ؟ از دیروز ظهر هیچی نخوردی! با شکم خالی دوتا دوتا مسکن؟ پاشو غذا خریدم، کوفت کن بعد بکپ.
دستم را از زیر پتو بالا آوردم که یعنی نه! هی گفت و هی غر زد و نهایتا وقتی دید حریفم نمیشود تسلیم شد. من هم تخت خوابیدم.
میان خواب و بیداری، احساس کردم کسی بالای سرم است و دستش را روی شانهام گذاشت. چند دقیقهای بود و با لحن یواشی شروع به صحبت کرد و دور شد. همین باعث شد بلند شوم. به محض اینکه بیدار شدم و کمی هوشیار، تشخیص دادم که صدای آقاست. هنوز کلماتش برایم گنگ بود که با صدای چک محکمی ناگهان به خودم آمدم. این چک را به امیر زد. پاورچین پاورچین سمت در رفتم. صدا از هال می آمد.
- امیر من به...
- مرد حسابی چرا گرفتی خوابیدی ؟ از دیروز ظهر هیچی نخوردی! با شکم خالی دوتا دوتا مسکن؟ پاشو غذا خریدم، کوفت کن بعد بکپ.
دستم را از زیر پتو بالا آوردم که یعنی نه! هی گفت و هی غر زد و نهایتا وقتی دید حریفم نمیشود تسلیم شد. من هم تخت خوابیدم.
میان خواب و بیداری، احساس کردم کسی بالای سرم است و دستش را روی شانهام گذاشت. چند دقیقهای بود و با لحن یواشی شروع به صحبت کرد و دور شد. همین باعث شد بلند شوم. به محض اینکه بیدار شدم و کمی هوشیار، تشخیص دادم که صدای آقاست. هنوز کلماتش برایم گنگ بود که با صدای چک محکمی ناگهان به خودم آمدم. این چک را به امیر زد. پاورچین پاورچین سمت در رفتم. صدا از هال می آمد.
- امیر من به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.