- تاریخ ثبتنام
- 8/3/20
- ارسالیها
- 642
- پسندها
- 7,538
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 18
سطح
13
- نویسنده موضوع
- #21
- چرا خودتون نمیرید؟
پوفی کشید.
- ای خدا این چرا اینقدر خنگه؟
ادامه داد.
- بابا اسکل! نصف آدمای فتوحی رو ما از طریق پیرنیا پیدا کردیم. الان که فردا شب بار پیرنیا میاد، ما از کدوم جهنم بفهمیم کی دوسته، کی دشمن؟ من نهایت فقط میتونم دوسه نفر که خیلی مطمئنن ببرم، پس توهم بیا بریم تا شر این قائله بخوابه.
پاک گیج شدم. نمیدانستم چکار کنم. اما امیر مهلتم نداد.
- این کاغذ، آدرس جایی که قراره همه جمع بشیم. فردا ساعت ۱۰ شب اونجا باش. نترس یکیو جان میفرستم نگهبانی بده.
و باز هم از نه گفتن عاجز شدم. کاغذ را گرفتم.
- شرمندتم داداش.
- اینکه گفتی مثل خودم بی کس و کاریو این داستانا، همه سرکاری بود که سر حرفو وا کنی؟
- نه حاجی. همه اند واقعیتن. من یه لات بی سر و پا بودم که تیزی می کشیدم و با دله دزدی...
پوفی کشید.
- ای خدا این چرا اینقدر خنگه؟
ادامه داد.
- بابا اسکل! نصف آدمای فتوحی رو ما از طریق پیرنیا پیدا کردیم. الان که فردا شب بار پیرنیا میاد، ما از کدوم جهنم بفهمیم کی دوسته، کی دشمن؟ من نهایت فقط میتونم دوسه نفر که خیلی مطمئنن ببرم، پس توهم بیا بریم تا شر این قائله بخوابه.
پاک گیج شدم. نمیدانستم چکار کنم. اما امیر مهلتم نداد.
- این کاغذ، آدرس جایی که قراره همه جمع بشیم. فردا ساعت ۱۰ شب اونجا باش. نترس یکیو جان میفرستم نگهبانی بده.
و باز هم از نه گفتن عاجز شدم. کاغذ را گرفتم.
- شرمندتم داداش.
- اینکه گفتی مثل خودم بی کس و کاریو این داستانا، همه سرکاری بود که سر حرفو وا کنی؟
- نه حاجی. همه اند واقعیتن. من یه لات بی سر و پا بودم که تیزی می کشیدم و با دله دزدی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش