- ارسالیها
- 478
- پسندها
- 7,199
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #91
- چیشد؟
- رسیدیم.
پایش را روی اولین پلهی کالسکه گذاشت و سرش را از کالسکه در آورد و به دور و بر نگاه کرد. همه چیز مثل قبل بود. درختان هنوز هم بدون برگ بودند و شاخههایشان پیر شده و از روییدن نا امید شده بودند و کمرشان خم شده بود؛ پای دیگرش را روی زمین گذاشت و کاملاً پایین آمد که باز کلاغهای طرفی از جنگل به پرواز در آمدند و به آسمان پر کشیدند و صدای نعرهی حیوانی او را از جایش پراند.
مارسل: اینجا کجاست؟!
صدای پر از تعجب مارسل را از پشتش شنید. آرام برگشت و نگاهش کرد.
- بیا پایین!
مارسل پیاده شد و به زمین سیاه نگاه کرد.
مارسل: چه اتفاقی برای اینجا افتاده؟
قدمی به عقب گذاشت و سرش را در کالسکه برد و کمان و شمشیرش را برداشت و در حالی که از کالسکه خارج میشد گفت:
- میخوایی بدونی کجایی؟
- تا...
- رسیدیم.
پایش را روی اولین پلهی کالسکه گذاشت و سرش را از کالسکه در آورد و به دور و بر نگاه کرد. همه چیز مثل قبل بود. درختان هنوز هم بدون برگ بودند و شاخههایشان پیر شده و از روییدن نا امید شده بودند و کمرشان خم شده بود؛ پای دیگرش را روی زمین گذاشت و کاملاً پایین آمد که باز کلاغهای طرفی از جنگل به پرواز در آمدند و به آسمان پر کشیدند و صدای نعرهی حیوانی او را از جایش پراند.
مارسل: اینجا کجاست؟!
صدای پر از تعجب مارسل را از پشتش شنید. آرام برگشت و نگاهش کرد.
- بیا پایین!
مارسل پیاده شد و به زمین سیاه نگاه کرد.
مارسل: چه اتفاقی برای اینجا افتاده؟
قدمی به عقب گذاشت و سرش را در کالسکه برد و کمان و شمشیرش را برداشت و در حالی که از کالسکه خارج میشد گفت:
- میخوایی بدونی کجایی؟
- تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر